جدول جو
جدول جو

معنی لج - جستجوی لغت در جدول جو

لج
ستیزه کردن، پافشاری در مخالفت و عناد
تصویری از لج
تصویر لج
فرهنگ فارسی عمید
لج
پافشاری در مخالفت و عناد
تصویری از لج
تصویر لج
فرهنگ لغت هوشیار
لج
((لَ))
لگد، تیپا
تصویری از لج
تصویر لج
فرهنگ فارسی معین
لج
((لَ))
ستیزه کردن، پافشاری در عناد و کینه
سر لج افتادن: عصبانی شدن، مخالفت کردن
تصویری از لج
تصویر لج
فرهنگ فارسی معین
لج
لگد، تیپا
تصویری از لج
تصویر لج
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجبازی
تصویر لجبازی
یکدندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجباز
تصویر لجباز
ستیزه جو، یکدنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار، ستیهنده، لجباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجه
تصویر لجه
میانۀ دریا، جماعت بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
آنچه به آن فال بد می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
کسی که سخن روان و درست نتواند بگوید، کند زبان
لیلاج، نماد قمارباز چیره دست، دراصل شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت حدود ۳۶۰ قمری) شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد، گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد برای مثال لجلاج سخن بر این کهن نطع / خاقانی را شناس بالقطع (خاقانی - مجمع الفرس - لجلاج)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجاج
تصویر لجاج
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
دهانۀ اسب، معرّب واژۀ پارسی لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن زار
تصویر لجن زار
زمین پرگل و لای که پا در آن فرو برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجم
تصویر لجم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجوجانه
تصویر لجوجانه
همراه با ستیز و لجاج، از روی ستیزه و لجاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجاجت
تصویر لجاجت
نپذیرفتن حرف منطقی، ستیزه کردن، سرسختی نمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجج
تصویر لجج
لجه ها، میانه های دریا، جماعت بسیار، جمع واژۀ لجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجستیک
تصویر لجستیک
از فنون لشکرکشی، مربوط به حمل و نقل، لشکرکشی و تدارکات لشکر
فرهنگ فارسی عمید
در روم قدیم واحدی از سربازان (و آن در عهد سزار و دوران امپراتوری روم شامل 6000 سرباز بود)
فرهنگ لغت هوشیار
سیمین نکره ای منسوب به لجین سیمین نقره یی، نوعی از خطوط اسلامی: و این آلت (قلم) که یاد کرده بود سه گونه نهاده اند: یکی محرف تمام و آن خط کز آن قلم آید آنرا لجینی خوانند یعنی خط سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجین
تصویر لجین
سیم نکره
فرهنگ لغت هوشیار
مغاکی در فرانسوی} ابیسال {ژرف ترین جای دریا، سیم نکره، آیینه بانگ فریاد داد و فریاد میانه آب دریا عمیق ترین موضع دریا: کشتی هر که در این لجه خونخوارافتاد نشنیدیم که دیگر بکران میاید. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجون
تصویر لجون
سرکشی گرانرفتاری: در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
وستاری ستهندگی لجاج لجاجت ستهندگی: امیر ماضی (سلطان محمود) چنانکه لجوجی و ضجرت وی بود یک روز گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجوجانه
تصویر لجوجانه
وستارانه ژکاره گون از روی لجاج بلجاجت: لجوجانه مقاومت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجنه
تصویر لجنه
انجمن گروه مردم که برای کاری فراهم آیند و بدان رضا دهند انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مالیدن
تصویر لجن مالیدن
لجن مالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عیوب او گفتن یا تهمت ها بر وی نهادن، نسبتهای بد، دروغ یا راست به کسی گفتن در حضور جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مالی
تصویر لجن مالی
عمل لجن مالیدن، تهمت نهادن اتهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مال کردن
تصویر لجن مال کردن
بلجن مالیدن، متهم کردن بد نام ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مال شدن
تصویر لجن مال شدن
بلجن مالیده شدن، متهم شدن بدنام گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار