- لبن
- شیر حیوان ماده، شیر زن
معنی لبن - جستجوی لغت در جدول جو
- لبن
- شیر، شیر حیوان ماده یا زن
- لبن ((لَ بَ))
- شیر، شیر انسان یا حیوان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مربوط به لبن، شیری مثلاً فرآورده های لبنی
درختی که شیره ای مانند عسل از آن تراوش کند
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، دیوک، ارضه
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، دیوک، ارضه
درخت بناست (کندر) لبنی در فارسی: شیری جیوی منسوب به لبن شیری. کندر. توضیح در برهان لبنی بر وزن مدنی آمده و صحیح نیست
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
دیوچه دیوک ارضه: شیاطین گفتند این کار ارضه است یعنی لبنگ
خرفه پرپهن فرفهن فرفخ بقله الحمقاء
لاغر زن، گول زن
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
تورک، پرپهن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
فرآورده های شیر مانند ماست، پنیر، خامه، کره
مونث لبنی شیری جمع لبنیات، خوراکی است مرکب از گوشت و نمک که در آب پزند و در آن پیاز و تره و بادنجان که آنرا صلیب وار بریده باشند ریزند ونیز در آن گشنیز خشک و زیره کوبیده و مصطکی و چوبهای دارچینی و نعنا داخل کنند و جوش دهند و آنگاه شیری که در آن سیر کوبیده ریخته باشند وارد کنند و در بالای دیگ نعنای خشک پاشند و اطراف دیگ را با پارچه ای نظیف بپوشانند و ساعتی روی آتش نهند و آنگاه بردارند. بثور لبینه. قسمی دانه و جوش که روی پوست ظاهر شود
جیوانی جیوانفروش لبنیات فروش
عمل و شغل لبنیات فروش، دکان لبنیات فروش
آب بند جیوانفروش آنکه لبنیات فروشد آب بند
جمع لبینه، جیوان شیریان جمع لبنیه شیر و محصولاتی که از آن بدست آورند مانند ماست پنیر کره خامه کشک دوغ و غیره: (حکیم جاثلیق گفت) از کل لبنیات و ترشیها باید پرهیز کردن، . . ترا از ترشیها و لبنیات نهی کرده ام
آهنگ، نوا
طعام خشک
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
روپوشه روپوشه نازک
هراس خزرک بزدلی خرزهره ترس کم دلی بد دلی
بیماری تشنگی، علت استسقاء
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
کنام آغل کاز کازه
شوره زار و زمین بی گیاه
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک