جدول جو
جدول جو

معنی بلبن

بلبن
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
تصویری از بلبن
تصویر بلبن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بلبن

بلبن

بلبن
ابن جلال الدین. از حکام بنگاله. رجوع به عزالدین (بلبن...) شود، گشاده ابرو شدن. (منتهی الارب). أبلج شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ابلج شود
لغت نامه دهخدا

بلبن

بلبن
خرفه را گویند و به عربی فرفخ و بقلهالحمقاء خوانند. (برهان). پرپهن. (از آنندراج). بقلهالحمقاء. (الفاظ الادویه). و بخاطر میرسد که این لفظ پلپهن باشد، به هر دو بای فارسی و زیادتی ها، چه ’را’ را به لام بسیار بدل کنند. (از جهانگیری). فرفهن. فرفخ. رجوع به خرفه شود
لغت نامه دهخدا

بلبل

بلبل
پارسی تازی شده بلبل هزار دستان هزار آوا هزار آوا زشاخ گل سرایان - همیشه مهر ایشان را ستایان
فرهنگ لغت هوشیار

بلبس

بلبس
تره بیابانی بلبشو بل بشو هرج و مرج شلوغیی که در آن کسی بفکر کسی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار