جدول جو
جدول جو

معنی لبانات - جستجوی لغت در جدول جو

لبانات
(لُ)
جمع واژۀ لبانه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امانات
تصویر امانات
امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباسات
تصویر لباسات
مکر، حیله، جمع واژۀ لباس، حیله گری ها برای مثال سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو - ۵۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنیات
تصویر لبنیات
فرآورده های شیر مانند ماست، پنیر، خامه، کره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ عریض، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)،
- بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است،
، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لباده
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لباس، کنایه از تملق و چاپلوسی است. (غیاث) :
سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن
پند را باز ندانی ز لباسات و فریب.
ناصرخسرو.
، مکر و تزویر و خدعه و دوروئی:
شاها ز تو غوری بلباسات بجست
مانندۀ جوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست.
فردوس مطربه (از تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لا)
جمع واژۀ بلاّن. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحات
تصویر مباحات
جمع مباح، روا ها شایست ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لقاطه، خنزر پنزر خرده ریزها جمع محمولاتی که با ایشان بود بکلی بر گرفت و باقی لقاطات قوم و بقایای سیف بگریختند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لبینه، جیوان شیریان جمع لبنیه شیر و محصولاتی که از آن بدست آورند مانند ماست پنیر کره خامه کشک دوغ و غیره: (حکیم جاثلیق گفت) از کل لبنیات و ترشیها باید پرهیز کردن، . . ترا از ترشیها و لبنیات نهی کرده ام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانات
تصویر قلانات
رمه باژها بیگاری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبالات
تصویر قبالات
جمع قباله، تزدگان نورده ها جمع قباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادات
تصویر عبادات
جمع عباده، نیایش ها ستایش ها جمع عبادت پرستشها
فرهنگ لغت هوشیار
گزاره ها تعبیر کردن (کلام خواب و جز آن) شرح دادن، تکلم کردن، تعبیر شرح، تکلم، طرز بیان طریقه ادای سخن، انشا، مجموع چند جمله به هم پیوسته جمع عبارات. یا به عبارت دیگر 0 به عبارت اخری. یا فن عبارت. باری ارمینیاس. یکی از بخشهای علوم منطقیه. یا عبارت بودن از. شامل بودن متضمن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ترفند، چاپلوسی (در غیاث اللغات این واژه رمن لباس دانسته شده و برابر است با جامه ها و به، چاپلوسی) مکر حیله: سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن پند را باز ندانی ز لباسات و فریب. (ناصر خسرو. 42)، تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبونات
تصویر لبونات
پستاندارن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباطات
تصویر رباطات
جمع رباط، کاروانسرا خوانگاه ها جمع رباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانات
تصویر دیانات
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلانکت
تصویر بلانکت
نوعی خوراک را گو از گوشت سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباسات
تصویر لباسات
((لِ))
مکر، حیله، تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباناً
تصویر زباناً
((زَ نَن))
به صورت شفاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارات
تصویر عبارات
((عِ))
جمع عبارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبادات
تصویر عبادات
((عِ))
جمع عبادت، بندگی ها، اطاعت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبنیات
تصویر لبنیات
((لَ بَ یّ))
شیر و محصولاتی که از شیر به دست آورند مانند ماست و پنیر و کره و خامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
((مُ))
بری شدن از یکدیگر، بیزار شدن از هم
فرهنگ فارسی معین