لبدی. مرغی است وگویند چون لفظ لبادی البدی را نزدیکش گویند و مکرر کنند بر زمین فرودآید و می دوسد پس میگیرند آن را، گروه فراهم آمده از مردم. (منتهی الارب)
لبدی. مرغی است وگویند چون لفظ لبادی البدی را نزدیکش گویند و مکرر کنند بر زمین فرودآید و می دوسد پس میگیرند آن را، گروه فراهم آمده از مردم. (منتهی الارب)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکابه بن صعب بن علی بن بکر. رجوع به عبدالله بن محمد العبادی شود. (از اللباب ج 2 ص 110) نسبت است به عباد بن صامت. (از اللباب ج 2 ص 110). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن حرث بن مصعب بن ولید بن عباده بن صامت عبادی بغدادی شود نسبت است به قاضی ابوعاصم محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عبادی الهروی. (از اللباب). و رجوع به عبادی ابوعاصم محمد بن احمد و امیر ابومنصور مظفر عبادی شود نسبت است به عباد که بطنی از تجیب و نزیل مصرند. (از اللباب ج 2 ص 111)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکابه بن صعب بن علی بن بکر. رجوع به عبدالله بن محمد العبادی شود. (از اللباب ج 2 ص 110) نسبت است به عباد بن صامت. (از اللباب ج 2 ص 110). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن حرث بن مصعب بن ولید بن عباده بن صامت عبادی بغدادی شود نسبت است به قاضی ابوعاصم محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عبادی الهروی. (از اللباب). و رجوع به عبادی ابوعاصم محمد بن احمد و امیر ابومنصور مظفر عبادی شود نسبت است به عباد که بطنی از تجیب و نزیل مصرند. (از اللباب ج 2 ص 111)
نام دهستانی است که ییلاق طایفۀ قبادی است محدود است از طرف شمال به دهستان جوانرود از طرف جنوب و باختر به دهستان باباجانی از طرف خاور به دهستان ولدبیگی. طول دهستان در حدود 15 وعرض آن 10 کیلومتر است. دهستان قبادی در طول دره ای واقع شده شامل چهار ده به نام: صید عالی، بانی بران، زلان، چشمه نسار در قسمت پایین دره و مزارع و چشمه سارهای نهر آب در قسمت علیای دره واقع و به خوش آب و هوائی معروف است. مرکز بخشداری تابستان در چشمه بیله تاب و نهرآب است. ایستگاه اتومبیل در چشمه گزنه است. تابستان همه روزه اتومبیل بین کرمانشاهان و نهرآب رفت و آمد مینماید. تابستان در حدود 500 خانوار از ایل قبادی در اطراف چشمه های مشروحۀ زیر ساکن می شوند. بیله تاب، گزنه، مله ترشک، کانی چرمی، باباجان، بوزه، چاله پهن و سه یاران. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام دهستانی است که ییلاق طایفۀ قبادی است محدود است از طرف شمال به دهستان جوانرود از طرف جنوب و باختر به دهستان باباجانی از طرف خاور به دهستان ولدبیگی. طول دهستان در حدود 15 وعرض آن 10 کیلومتر است. دهستان قبادی در طول دره ای واقع شده شامل چهار دِه به نام: صید عالی، بانی بران، زلان، چشمه نسار در قسمت پایین دره و مزارع و چشمه سارهای نهر آب در قسمت علیای دره واقع و به خوش آب و هوائی معروف است. مرکز بخشداری تابستان در چشمه بیله تاب و نهرآب است. ایستگاه اتومبیل در چشمه گزنه است. تابستان همه روزه اتومبیل بین کرمانشاهان و نهرآب رفت و آمد مینماید. تابستان در حدود 500 خانوار از ایل قبادی در اطراف چشمه های مشروحۀ زیر ساکن می شوند. بیله تاب، گزنه، مله ترشک، کانی چرمی، باباجان، بوزه، چاله پهن و سه یاران. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
اسم طایفه ای از ایلات کردایران است که در ییلاق نواحی کزبازان اطراف جوانرود، قشلاق پشت کوه شیخانی و زهاب مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58 و 59). نام یکی از طوائف ثلاث است. طایفۀ قبادی که در حدود یکهزار خانوار (ده نشین گرمسیر، سردسیر و چادرنشین) بوده از تیره های زیر تشکیل شده است: میرکی، بازانی علی آقائی، تنگ اژدهائی، قلانی، کوره ای، بابائی، احمدخزان، زلانی، پشت ماله، داودی، ملاسهرابی، زبان مادری این طایفه کردی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
اسم طایفه ای از ایلات کردایران است که در ییلاق نواحی کزبازان اطراف جوانرود، قشلاق پشت کوه شیخانی و زهاب مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58 و 59). نام یکی از طوائف ثلاث است. طایفۀ قبادی که در حدود یکهزار خانوار (ده نشین گرمسیر، سردسیر و چادرنشین) بوده از تیره های زیر تشکیل شده است: میرکی، بازانی علی آقائی، تنگ اژدهائی، قلانی، کوره ای، بابائی، احمدخزان، زلانی، پشت ماله، داودی، ملاسهرابی، زبان مادری این طایفه کردی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن عبداﷲ محمدالعبادی. رجوع به عبادی عبدالله بن محمد العبادی شود. صوری گوید عبادی به تشدید باء است و ابونصر بن ماکولا گوید عبادی را به تخفیف نمی شناسم. (از اللباب ج 2 ص 11)
نسبت است به عباد بن ضبیعه بن عبداﷲ محمدالعبادی. رجوع به عبادی عبدالله بن محمد العبادی شود. صوری گوید عبادی به تشدید باء است و ابونصر بن ماکولا گوید عبادی را به تخفیف نمی شناسم. (از اللباب ج 2 ص 11)
ابوالحسن اردشیر بن ابوالمنصور العبادی ملقب به امیر. یکی از وعاظ بنام و دارای ملاحت سخن و حسن سیرت بود و قبول عامه داشت. از ابوعبدالله محمد بن حسن هربند شانی روایت کند و ابوبکر عتیق بن علی غازی از او روایت دارد. وی در حدود سال 490 هجری قمری درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 110). و رجوع به ریحانه الادب شود سلیمان بن ابوصالح مولای حصین بن عبدالرحمان تجیبی عبادی است. (از اللباب)
ابوالحسن اردشیر بن ابوالمنصور العبادی ملقب به امیر. یکی از وعاظ بنام و دارای ملاحت سخن و حسن سیرت بود و قبول عامه داشت. از ابوعبدالله محمد بن حسن هربند شانی روایت کند و ابوبکر عتیق بن علی غازی از او روایت دارد. وی در حدود سال 490 هجری قمری درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 110). و رجوع به ریحانه الادب شود سلیمان بن ابوصالح مولای حصین بن عبدالرحمان تجیبی عبادی است. (از اللباب)
حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعید بن یونس. وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی (به تقدیم باء) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام. (از انساب سمعانی ذیل زبادی)
حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعید بن یونس. وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی (به تقدیم باء) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام. (از انساب سمعانی ذیل زبادی)
یزید بن خمیرالزبادی. بگفتۀ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجر بن اسود بن کلاع. یزید از پدرش خمیربن یزید روایت دارد و حیویه بن شریح مصری از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی)
یزید بن خمیرالزبادی. بگفتۀ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجر بن اسود بن کلاع. یزید از پدرش خمیربن یزید روایت دارد و حیویه بن شریح مصری از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی)
مالک بن خیر اسکندرانی. از زباد مغرب است. (تاج العروس). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی. محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوه بن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است. (از معجم البلدان چ وستنفلد). در لسان المیزان آمده: مالک بن خیر زبادی در طبقۀ ابن وهب و زید بن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیلۀ ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده: لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است. مالک بن خبر در 153 هجری قمری درگذشت. (از لسان المیزان). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفتۀ ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبدالله بن وهب از او نقل حدیث کرده اند. (از انساب سمعانی ذیل زباذی). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود
مالک بن خیر اسکندرانی. از زباد مغرب است. (تاج العروس). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی. محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوه بن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است. (از معجم البلدان چ وستنفلد). در لسان المیزان آمده: مالک بن خیر زبادی در طبقۀ ابن وهب و زید بن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیلۀ ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده: لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است. مالک بن خبر در 153 هجری قمری درگذشت. (از لسان المیزان). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفتۀ ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبدالله بن وهب از او نقل حدیث کرده اند. (از انساب سمعانی ذیل زباذی). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود
از ’ب دو’، مانند بادیه نشین گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بادیه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبادی بعداوت، تجاهر به آن. (از اقرب الموارد). آشکارا با هم دشمنی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
از ’ب دو’، مانند بادیه نشین گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشبه به اهل بادیه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تبادی بعداوت، تجاهر به آن. (از اقرب الموارد). آشکارا با هم دشمنی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)