جدول جو
جدول جو

معنی لاییدنی - جستجوی لغت در جدول جو

لاییدنی
(دَ)
درخور لاییدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
نالیدن، زوزه کشیدن، برای مثال پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی - ۱۴۶)، هرزه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلاییدن
تصویر آلاییدن
آلودن، چیزی را از حالت پاکی خارج کردن، آلوده کردن، کثیف کردن، چیزی را با چیزی مخلوط کردن، آغشته کردن، تر کردن، خیس کردن، از حالت پاک خارج شدن، کثیف شدن، آلوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
درخور پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوییدنی
تصویر بوییدنی
درخور بوییدن، هر چیز خوش بو که آن را ببویند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
مضغ. (ناظم الاطباء). عمل جویدن. حالت جویدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل خائیدن. آنچه خایند آن را: لواک. و آنچه خایند او را چون علک، مضاغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل خاریدن. لائق خاریدن. موصوف این کلمه به وصفی درآمده است که میتوان عمل خاریدن برآن واقع کرد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از ’تاویدن’ + ’ی’ (مزید مؤخر لیاقت). تابیدنی. رجوع به تاویدن و تابیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل بوییدن. لایق بوییدن. درخوربوییدن، دور و دراز. بی سر و ته. بی کران. نامتناهی. نامعلوم: همچنان پیاده در کوهها و بیابانها بی سر و بن میگشت و بر گناهان خود نوحه میکرد. (تذکرهالاولیاء عطار).
الحق ستوه گشتم زین شهر بی سر و بن
وین مردم پریشان چون عضوهای بی سر.
شرف الدین شفروه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فرودآمدنی. نازل شدنی. ریختنی. رجوع به باریدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
در بعض فرهنگها بدان معنی آلودن داده اند
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
آنچه قابل پلاسیدن باشد. آنچه تواند پلاسید
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آنکه یا آنچه مستعد چائیدن است
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور ساییدن. رجوع به ساییدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
لایق زادن. شایستۀ زاییدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور لاسیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور لائیدن. ازدر لائیدن
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ یِ گَ زَ دَ)
لائیدن. نالیدن. (برهان). عوعو کردن سگ:
حقوق خدمت و آنچ از نظایر اینست
که شرح قاعده آن زبان بفرساید
شروع می نکنم اندر آن که تا لطفت
نگویدم که فلانی دراز می لاید.
کمال اسماعیل.
پنجه در صید برده ضیغم را
چه تفاوت کند که سگ لاید.
سعدی.
، هرزه گوئی کردن. هرزه چانگی کردن:
ملامتم مکنید ار دراز میلایم
بود که کشف شود حال بنده پیش شما.
مولوی.
- امثال:
سگ لاید و کاروان گذرد.
سگ لاینده گیرنده نباشد.
رجوع به لائیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیدنی
تصویر پالیدنی
در خور پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، هرزه گویی کردن: ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما. (مولوی لغ)، عوعو کردن (سگ) : سگ لاید و کاروان گذرد. (مثل)، نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیدنی
تصویر پلاسیدنی
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیدنی
تصویر نادیدنی
آنچه که قابل رویت نیست، غیر مرئی مقابل دیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یعنی
تصویر لا یعنی
بی معنی پوچ یاوه بی آرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراییدنی
تصویر گراییدنی
قابل گراییدن شایسته گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلاییدن
تصویر آلاییدن
آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوییدنی
تصویر بوییدنی
قابل بوییدن لایق شم، مشموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاییدنی
تصویر جاییدنی
جویدنی قابل جاییدن، چیزی که با دندان توان خرد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساییدگی
تصویر ساییدگی
حالت و کیفیت ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
((دَ))
ناله کردن، زوزه کشیدن سگ، هرزه گویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
((دَ))
لاف زدن، زوزه و ناله کردن سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاییدن
تصویر آلاییدن
((دَ))
آلودن
فرهنگ فارسی معین