جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آلاییدن

آلاییدن

آلاییدن
آلودن، چیزی را از حالت پاکی خارج کردن، آلوده کردن، کثیف کردن، چیزی را با چیزی مخلوط کردن، آغشته کردن، تر کردن، خیس کردن، از حالت پاک خارج شدن، کثیف شدن، آلوده شدن
آلاییدن
فرهنگ فارسی عمید

آلاییدن

آلاییدن
در بعض فرهنگها بدان معنی ِ آلودن داده اند
لغت نامه دهخدا

آراییدن

آراییدن
آراستن، زینت دادن، زیور کردن، خوش نما گردانیدن، آرایش کردن، نظم و ترتیب دادن، چیدن، گستردن، راست کردن، فراهم کردن، آماده کردن
آراییدن
فرهنگ فارسی عمید

آماییدن

آماییدن
آمودن، ساختن، آراستن، در رشته کشیدن، آماده کردن، آمیختن، درهم کردن، آراسته شدن، آمیخته شدن
آماییدن
فرهنگ فارسی عمید