جدول جو
جدول جو

معنی لایفوت - جستجوی لغت در جدول جو

لایفوت
(یَ)
مرکّب از: لا + یفوت، بی فوت. (آنندراج)، که فوت نشود
لغت نامه دهخدا
لایفوت
فوت نمیشود، آنکه فوت نشود
تصویری از لایفوت
تصویر لایفوت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاهوت
تصویر لاهوت
عالم غیرمادی، عالم غیب، ملکوت، الوهه، خداوندی. در اصل لاه به معنی اله بوده، «واو» و «تا» برای مبالغه به آن افزوده شده مانند «واو» و «تای» جبروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایموت
تصویر لایموت
آنکه هرگز نخواهد مرد، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایجوز
تصویر لایجوز
ناروا، ناجایز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافوت
تصویر سافوت
سوت، صدایی که با گذاشتن دو سرانگشت میان لب ها از دهان برمی آورند، صفیر، شپل، شپیل، شپلت، سپیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
تصمیم دسته جمعی چند شخص، شرکت یا کشور برای قطع روابط خود با یک شخص، شرکت یا کشور برای ابراز عدم رضایت از عملکرد وی، تحریم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایفهم
تصویر لایفهم
نامفهوم، آنچه فهمیده نشود
فرهنگ فارسی عمید
سوت زدن با لب، (فرهنگ نظام)، اما این لغت در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(مُ رُوْ وَ)
فاقد مردمی. بی مروّت. و در اصطلاح عامیانه و لوطیان، نامرد
لغت نامه دهخدا
(یُ هََ)
مرکّب از: لا + یفهم، آنچه در فهم نمی آید. (آنندراج)، که در فهم نیاید
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرکّب از: لا + یجوز، که روا نباشد. که جایز نیست. ناجایز. ناروا:
یجوز و لایجوزستش همه فقه از جهان لیکن
سرا یکسر ز مال وقف گشتستش چو جوزائی.
ناصرخسرو.
هرچه کان گفت لایجوز چنین
آن دگر گفت عندنا لابأس.
ناصرخسرو.
دانۀ دین ز لایجوز و یجوز
سیر شیرش نکرده بود هنوز.
سنائی.
صوفی و عشق در حدیث هنوز
سلب و ایجاب و لایجوز و یجوز.
سنائی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه در 34 هزارگزی جنوب باختری مراغه، سکنۀ آن 940 تن، آب از رود خانه مردی و چاه، محصول آن غلات، حبوبات، کشمش، بادام، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پسر شیرامون نویان پسر جورماغون است که به دستور غازان خان وی را در سه گنبد به یاسا رسانیدند، رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 104 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرکّب از: لا + یموت، که نمیرد. آنکه نمیرد. بی مرگ. بی موت.
- حی ّ لایموت، زنده ای که نمیرد.
- ، نامی از نامهای خدای تعالی، هو الحی الذی لا یموت:
ای بحق بخت تو حی لاینام
بادی اندرحفظ حی لایموت.
انوری.
در قاموس کتاب مقدس آمده است: لایموت صفتی از صفات ثبوتیۀ حضرت اقدس الهی است (رسالۀ اول تیموتاوس 6:16) وجود این صفت در مخلوقات بسته به اراده و مشیت خالق است لایموتی ارواح انسانی از امیال غیرمتناهی و اقتدارات او که در ترقیات غیرمتناهیه و لیاقات عقاب یا اجری که در این دنیا منتهی نمیشود معلوم گشته است این تعلیم و عقیده در میان تمام طوایف و امم متداول بوده و دانشمندترین فلاسفۀ قدیم این مطلب را کم و بیش تعلیم میدادند هر چند که تمام دلایل و براهین خارجی نسبت به این مطلب بدون ضمیمۀ شهادات کتاب مقدس ناقص است. و کتاب مقدس نیز آن را به واضحی تمام تعلیم نمیدهد لکن جواب مسیح که به صدوقیان در این خصوص داده ایشان را مجاب فرمود در (انجیل متی 22:33) وارداست چه که ایشان منکر قیامت اند و معتقدند که مرگ انتهای جمیع آرزوهای ایشان است (کتاب اعمال رسولان 23:8) علیهذا مسیح از تورات معین و مکشوف فرمود که اجدادسلف که دنیا را بدرود گفته اند هنوز باقی و زنده میباشند (خروج 3:6)، ایمان و عقیدۀ قدیم عبرانیان در بقای روح بعد از موت از کلمات بسیار که خدای تعالی فرموده است و در کتاب مقدس وارد گشته مثل. ’جمع شده باقوم خود’ و غیره واضح و مبرهن میگردد و اینگونه کلمات ابداً دخلی به دفن جسد ندارد که در آیات ذیل وارداست (پیدایش 25:8 و 9 و 35:29 و 49:29 و 33 سفر اعداد 20:24- 26 و 27:12 و 13 تثنیه 32:50 و 34:5 و 6) و مضامین آیات ذیل دلیل بر این است که نویسندگان کتاب مقدس را عقیده بر این بوده است که موت و فنای بدن انتهای عمر روح نمیباشد (مزامیر 17:15 و 73:24- 26دا 12:2)، و توضیح این موقوف به وجود مبارک کلمهاﷲ بود که قیامت اموات و قیام خود او از اموات وجود حیات بی فساد را واضح میگرداند (رسالۀ دوم تیموتاوس 1:10) بقا و لایزالی روح در مثل مرد غنی و العازار به واضحی تمام بیان گشته (لوقا 16:19- 31)، و اخبار از عذاب و عقاب ابدی شریران و برکت صالحین و عادلان در (انجیل متی 25:46 و یوحنا 5:28 و 29) بخوبی مکشوف گردیده است. و حواریان نیز از روح القدس ملهم گشته بقا و لایموتی روح و قیام بدن را در (اعمال رسولان 7:55- 60و 10- 42 و اول قرنتیان 15: و دوم قرنتیان 5:1- 8و فلیمون 1:21- 23 و اول تسالونیکیان 4:13- 18) بیان فرمودند. و برکت لایموتی و لایزالی نجات یافتگان یکی از عطایای خداست بتوسط مسیح که بواسطۀ متحد گشتن با او بتوسط ایمان تصاحب توانند کرد. (یوحنا 10:27 و28 و 11:25 رسالۀ رومیان 6:23 اول یوحنا 5:11- 13)، (قاموس کتاب مقدس)، قوت لایموت. بخور و نمیر. اقل مقدار قوت که آدمی از گرسنگی نمیرد
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
عامیانه، بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح. صریحاً. بالصراحه. گفتۀ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده. (یادداشت مؤلف). راست و صریح. بی پرده. بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم. (فرهنگ فارسی معین).
- رک و راست، صاف و پوست کنده: ’من رک و راست حرف می زنم’ (فرهنگ فارسی معین).
، صریح اللهجه، آنکه رک و صریح حرف زند. آنکه سخن بی پرده گوید. رک گوی. یک لخت. بی شیله و پیله. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دومین مرتبه از مراتب نه گانه امراء و حکام چنگیزی است و بمعنی امیر لشکر است، (جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 470) : مناصب امراء و حکام آنجا بحسب مرتبه است و مراتب ایشان بدین ترتیب و موجب میشود مفصلاً: مرتبۀ اول: چینکسانک راه وزارت و نیابت داشته باشند، مرتبۀ دوم: طایفو امیر لشکر باشد، و هرچند بزرگ باشد رجوع بچینکسانک کند، الی آخرها، (جامعالتواریخ ج 2 ص 470)
لغت نامه دهخدا
صدائی باشد که کبوتربازان کنند و آن چنان است که سر دو انگشت را بر زبان نهند وبتندی هر چه تمامتر پف کنند تا صدای بلندی از آن پدید آید، (برهان) (آنندراج) (استینگاس)، سوت، صفیر
لغت نامه دهخدا
مقابل قوت است وآن عدم استعداد شدید الانفعال است چنانکه قوت بمعنای استعداد شدید الانفعال است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافوت
تصویر سافوت
صدائی باشد که کبوتربازان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مینوک مینو آرنگ، مینو شناسی دانشی که به بررسی و گفت و گو پیرامون مینو می پردازد جهان معنی عالم امر عالم غیب مقابل ناسوت: گشایم راز لاهوت از تفرد نمایم ساز ناسوت از هیولا. (خاقانی. سج. 26)، عالم ذات الهی که سالک را در آن مقام فنا فی الله حاصل میشود. مرتبه صفات را جبروت و مرتبه اسما را ملکوت نامند مرتبه واحدیت که از آن تعبیر بمرتبه وجود جامعاز لحاظ جامعیت اسما و صفات آورند. خدایتعالی، عالم غیب، عالم امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهفات
تصویر لاهفات
جمع لاهفه، ستمدیدگان دادخواهان
فرهنگ لغت هوشیار
شایسته نیست، ناروا ناجایز: هرچه کان گفت: لایجوز چنین آن دگر گفت: عندنا لاباس. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایفهم
تصویر لایفهم
آنچه در فهم نمیاید، نامفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامروت
تصویر لامروت
کسی که مردانگی ندارد نامرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یموت
تصویر لا یموت
نمی میرد نا میرنده: بیمرگ
فرهنگ لغت هوشیار
نمی میرد، بی مرگ بی موت، صفتی است از صفات خدای تعالی: ای بحق بخت تو حی لاینام بادی اندر حفظ حی لایموت. (انوری) بی مرگ، آنکه نمیرد، زنده همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یفوت
تصویر لا یفوت
در نمی گذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایجوز
تصویر لایجوز
((جمله فعلی))
شایسته، نیست، ناروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
طرد کردن، تحریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاهوت
تصویر لاهوت
عالم غیب، عالم الهی، جهان مینوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایموت
تصویر لایموت
((یَ))
بی مرگ، بی موت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامروت
تصویر لامروت
((مُ رُ وَّ))
نامرد، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تحریم، منع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زوال ناپذیر، فناناپذیر، قیوم
متضاد: فناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد