جدول جو
جدول جو

معنی لایزالی - جستجوی لغت در جدول جو

لایزالی
(یَ)
سرمدی. دائمی. ابدی:
درهای همه ز عهد خالیست
الا در تو که لایزالیست.
نظامی.
، نعتی خدای تعالی را:
فرد ازلی به ذوالجلالی
حق ابدی به لایزالی.
نظامی.
راه خویش از خیال خالی کن
عزم درگاه لایزالی کن.
نظامی.
ذات تو به نور لایزالی
از شرک و شریک هر دو خالی.
نظامی.
بقدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن بادیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 37).
می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود از لطف لایزالی.
حافظ.
به هر منزل که روآرد خدایا
نگهدارش بلطف لایزالی.
حافظ.
حضرت لایزالی ایشان را کرامت کرده است. (انیس الطالبین ص 66)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیالی
تصویر لیالی
(دخترانه)
شبها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
لیل ها، شب ها، جمع واژۀ لیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
زوال ناپذیر، بی زوال، جاوید، ابدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاابالی
تصویر لاابالی
بی قید و بی بند و بار، برای مثال لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ / طاقت وعظ نباشد سر سودایی را (سعدی۲ - ۳۱۶)، بی باک، بی پروا، با بی بند و باری
فرهنگ فارسی عمید
انتوان شارل لوئی، کنت دو، نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت، مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش در ’گار’ از ولایت ویگان بفرانسه، دارای 1480 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ)
همیشه. و آن از افعال ناقصه است، رافع اسم و ناصب خبر
لغت نامه دهخدا
دستمال و رومال، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
الحاج حسن، صاحب النزهه الخیریه فی موافقه شهور الاعاجم للشهور القمریه. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
آلبر دو، روزنامه نویس فرانسوی، مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 میلادی)، نبسۀ لازال مذکور فوق
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرکّب از: لا + یزال، جاوید. پایدار. دائم. ابدی. سرمدی. بی زوال:
بنده چون خداوند خود نباشد
نه چیز زوالی چو لایزالی.
ناصرخسرو.
ولیکن ز خر بارش افتاد و ماند
گرانبار بر پشت تو لایزال.
ناصرخسرو.
آنکه پس از این همیشه باشد. صاحب غیاث اللغات گوید: در صفت حق تعالی واقع شود. بجهت اظهار کمال بی زوال او یعنی الحال بی زوال است و در استقبال هم بی زوال خواهد ماند. (غیاث) :
نیست پنهان آفتاب لایزال
ذره ای تو خویش را اقرار کن.
عطار.
ناگزیر جملگان حی ّ قدیر
لایزال و لم یزل فرد بصیر.
مولوی.
همه تخت و ملکی پذیرد زوال
بجز ملک فرمانده لایزال.
سعدی.
چون موسی برلم یزل و لایزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین خیال او نهادند. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لیل. او هو جمع لیلاه و هی اصل اللیل. (منتهی الارب). شبها:
تا به چشم شه نماید خوب روی روزگار
از لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد.
سوزنی.
، جمع واژۀ لیله، جمع واژۀ لیلی، نام زنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لا زالت
تصویر لا زالت
همیشه پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
غلامی بندگی خدمتکاری: پیش یکران ضمیرش عقل را داغ بر رخ کش به لالایی فرست. (خاقانی. عبد. 576) توضیح در دیوان چا. سج. ص: 825 مولایی، تربیت بزرگزادگان، قسمی پارچه کم ارزش: قلمی گر چه بود خواجه ابیاریها همچو لالایی بیقدر غلامست اینجا. (نظام قاری 39 لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یزال
تصویر لا یزال
اسری اپتی (ابدی تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
باک ندارم نمی ترسم، بی باک بی بند وبار بی پروا، لاابلی چکند دفتر دانایی را ک طاقت وعظ نباشد سرسودایی را. (سعدی. کلیات) یا لاابالی شدن، سهل انگار وبی قیدشدن، گرت با ما خوش افتاده است چون ما لااللی شو نه یاران مست برخیزند و تو مستور بنشینی. (سعدی) بی مبالات، سهل انگار، بی بند و بار، شل، بی التفات، نترس وبیباک، بی بند و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمالی
تصویر پایمالی
دست بدست مالیدن تعلل مماطله
فرهنگ لغت هوشیار
همیشه پیوسته. توضیح لازال در عربی از افعال ناقصه است. یا لازال عالیا. همیشه بلند باد، آورد گرد فتح وظفرپیش چشم ما باد رکاب عالی لازال عالیا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته همیشه. یا لازالت ثابته الاوتاد راسیه الاطواد. هموراه میخهای بزرگ آن پابرجا و کوهای سترک آن ریشه دار و استوار باد، و بدین دو فتح با نام بفضل ایزد تعالی و فر دولت قاهره لازالت ثابته الاوتاد را سیه الاطواد تیسیر پذیرفت. . محروسه الاطراف محمیه الارجا و الاکناف. همواره از همه جانب محفوظ باد و کنارها و کرانهای دور و نزدیک آن نگهداشته از بدی: این حضرت بزرگ لازالت محروسه الاطراف محمیه الارجا والاکناف بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا زال
تصویر لا زال
همیشه پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
شبها
فرهنگ لغت هوشیار
دایم ابدی سرمدی پایدار: همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. (سعدی. کلیات. چا. معرفت 183)، یکی از صفات خدای تعالی: ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر. (مولوی)، دایما پیوسته: ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. (ناصرخسرو) یا لایزالی. سرمدی ابدی، الهی: می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ک (حافظ) یا کوس لایزالی کوفتن، حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی: چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی... (اسرارنامه) جاوید، پایدار، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
((یَ))
ابدی، پایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیالی
تصویر لیالی
((لَ))
جمع لیل، شب ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاابالی
تصویر لاابالی
((اُ))
در فارسی به معنای سهل انگار، بی قید. در عربی متکلم وحده از فعل مضارع (باک ندارم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاابالی
تصویر لاابالی
بی بندوبار، بی سروپا
فرهنگ واژه فارسی سره
بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی
متضاد: فانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لیز بودن سطح اشیایی مثل چوب و سنگ که زیاد در آب رودخانه مانده
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که برای شخم تربیت شده باشد، رام
فرهنگ گویش مازندرانی