جدول جو
جدول جو

معنی لایحصی - جستجوی لغت در جدول جو

لایحصی
(یُ صا)
مرکّب از: لا + یحصی، بیشمار. که بشمار نیاید. رجوع به لاتحصی و هم رجوع به لاتعد و لاتحصی شود
لغت نامه دهخدا
لایحصی
((یُ صا))
بی شمار، بی اندازه
تصویری از لایحصی
تصویر لایحصی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لااحصی
تصویر لااحصی
غیر قابل شمارش، عجز بنده در به جا آوردن ثنای خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایح
تصویر لایح
هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتحصی
تصویر لاتحصی
بی شمار، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایحه
تصویر لایحه
نوشته ای که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد، مقابل طرح، در علوم سیاسی قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس می شود
فرهنگ فارسی عمید
نعت فاعلی از لحی بمعانی پوست از درخت باز کردن و نکوهیدن کسی را، (از منتهی الارب)، پوست کن، پوست باز کننده
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مرکّب از: لا + یوصف، وصف ناکردنی. غیرقابل توصیف: یدرک و لایوصف، که دریابی و وصف کردن نتوانی
لغت نامه دهخدا
(اَصا)
فعل ماضی مفرد از مصدر احصاء: ثم بعثناهم لنعلم ای ّ الحزبین احصی لما لبثواامداً. (قرآن 12/18) ، پس برانگیختیم آنها را تا بدانیم کدام دو فرقه نگاه داشته مر آنچه ماندند از مدّت. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به احصاء شود، نواحی زمین
لغت نامه دهخدا
(یُ را)
مرکّب از: لا + یری، که بدیده درنیاید. نامشهود. پوشیده. نامرئی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جامۀ کوتاهی را گویند که درویشان و فقیران پوشند. (برهان). جامۀ کوتاه تهی دستان. جامۀ پشمی خواه درویشان پوشند خواه غیر ایشان. (برهان). جامۀ پشمین که در وقت کار پوشند. مدرعه. جمّازه
لغت نامه دهخدا
(حِ قی ی)
منسوب به لاحق
لغت نامه دهخدا
(یَ فا)
مرکّب از: لا + یخفی، (و...) پوشیده نباشد. پوشیده نماناد. مخفی نماناد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مرکّب از: حرف لا و صیغۀ متکلم وحدۀ احصی، به معنی شمار نکنم. و اشارت است به حدیث نبوی ص: لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک، یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را:
که خاصان در این ره فرس رانده اند
بلا احصی از تک فرو مانده اند.
سغدی.
نی من کیم و ثنا کدام است
لااحصی انبیا تمام است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مصطفی. از شعرای عثمانی درقرن نهم هجری، از مردم سیروز. وی پس از تحصیل علوم متداوله رهسپار مصر گردید و... بعد از مدتی اقامت به در سعادت رفت و مورد نظر و اعتماد سمیز علی پاشا صدراعظم وقت قرار گرفت و پس از چندگاهی که مرجع خاص و عام بود بر اثر حسادت و تهمت کسان پاشا به وطن بازگشت و به سال 973 هجری قمری بمرد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تُ صا)
که شمرده نشود. بی شمار. رجوع به لاتعد و لاتحصی شود
لغت نامه دهخدا
شمرده نشود بی شمار بسیار. توضیح غالبا بالااعد استعمال شود. بسیار و بی شمار
فرهنگ لغت هوشیار
شمار تنکنم نمی شمارم. توضیح اشاره بحدیث نبوی: لااحصی ثنا علیک انت کما اثنیت علی نفسک. (شمار نتوانم کرد صفات را بر تو تو آنی که خود وصف کردی ذات خود را) : که خاصان درین ره فرس رانده اند به لااحصی از تک فرو مانده اند. (سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاصی
تصویر لاصی
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاحی
تصویر لاحی
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یحصی
تصویر لا یحصی
بیشمار
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایخفی
تصویر لایخفی
پوشیده نباشد، پوشیده نماناد خ
فرهنگ لغت هوشیار
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند: استاد بوعلی درویشی را دید لاینیی بر دوش گرفته پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا تحصی
تصویر لا تحصی
به شمار نیایید بی شمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا احصی
تصویر لا احصی
نشمارم شمار نکنم شما نتوانم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمله فعلی) وصف نمیشود، غیر قابل توصیف. یا یدرک و لایوصف. آنچه که دریافت شود ولی قابل توصیف نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایحه
تصویر لایحه
((یِ حِ))
نوشته، طرح قانونی که از طرف دولت برای تصویب به مجلس فرستاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینی
تصویر لاینی
((یِ))
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایی
تصویر لایی
هر آنچه که لای چیزی بگذارند، پارچه ای که بین رویه و آستر لباس دوزند، مخفی، پوشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایح
تصویر لایح
((یِ))
آشکار، پیداشونده، درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایوصف
تصویر لایوصف
((صَ))
وصف ناشدنی
فرهنگ فارسی معین