جدول جو
جدول جو

معنی لانفری - جستجوی لغت در جدول جو

لانفری
(رِ)
پیر. سیاستمدار و نویسنده ای از مردم فرانسه مولد شامبری (1828-1877م.). نویسندۀ تاریخی درباره ناپلئون اول
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شعبه ای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی می کند، رهبری، سرپرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاتفری
تصویر غاتفری
اهل غاتفر، تهیه شده در غاتفر، برای مثال پری ندارد رنگ شکفتۀ گل سرخ / پری ندارد بالای سرو غاتفری (ازرقی - ۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاادری
تصویر لاادری
ناشناخته مثلاً شاعران لاادری، در فلسفه لاادریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بازی بخت آزمایی مثلاً بلیت لاتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسگری
تصویر لاسگری
ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
(لانْ نِ مِ)
نام کرسی بخش در ایالت (لزر) از ولایت مند فرانسه. دارای راه آهن و 3930 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نیکلا. نقاش فرانسوی، مولد پاریس (1690-1743م.)
لغت نامه دهخدا
آرشوک کانتور بری بعهد گیوم فاتح، مولد پاوی (1005-1089 میلادی)
ژیووانی، نقاش ایتالیائی، مولد پارم، (1580-1647 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش از ولایت ننترن در ایالت دردنی فرانسه، دارای 1294 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
مجمعالجزایری است متعلق به اسپانیا واقع در اقیانوس اطلس در سوی شمال غربی صحرای افریقا که 7273 کیلومتر وسعت و 793000 تن سکنه دارد، رجوع به قناری و خالدات شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرکّب از: حرف لا و صیغۀ متکلم وحدۀ ادری، به معنی ندانم، نمیدانم. و آن کلمه ای است که در عقب بیتی یاقطعه ای از شعر گذارند آنگاه که گوینده را ندانند
لغت نامه دهخدا
(بُ را)
مرکّب از: لا + بشری، به معنی خبر خوش نیست. مأخوذ از آیۀ 24، سورۀ 25 (الفرقان) :
به روز حشر که آواز لاتخف شنوند
به گوش خاطر ایشان رسان که لابشری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گانگری)
ناحیه ای کوهستانی است در کشور تبت جنوبی (آسیای مرکزی) که پیش آمدگی و امتداد (قراقوروم) را تشکیل داده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
فرزند قانونی امپراتور ’فردریک دوم’ (1232-1266م.) و پادشاه سیسیل (1258- 1266). او از قلمرو خود در مقابل شارل اول دفاع کرد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
نوعی بخت آزمائی و قرعه کشی است به اشکال مختلف و با ادوات و اسبابهای گوناگون که در آن شماره هائی را بین حضار تقسیم کنند و سپس شماره ای را برحسب اتفاق و تصادف بیرون کشند و آن با هر یک از نمرات توزیع شدۀ قبلی که موافق افتد دارندۀ آن شماره برنده شود و جایزۀ مقرر و معهود بدو دهند
لغت نامه دهخدا
(فِرْ ریِ)
ژولین. نام قاضی فرانسوی. مولد ژنزاک. (1798-1861 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ابریشم تابی:
با دیلمان به لاسگری اشتلم کند
گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژولین دو لامتری، فیلسوف ماتریالیست فرانسوی، دوست فردریک دوم پادشاه پروس. مولد سن مالو. (1709-1751 میلادی)
لغت نامه دهخدا
امام الدین صاحب تصریح در شرح تشریح الافلاک بهاءالدین العاملی، (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به رأس قنطرۀ غاتفر که محله ای است در سمرقند. رجوع به غاتفر قسمت منقول از سمعانی شود:
سرای و باغ تو آراسته به سرو بلند
چه سرو کاشغری و چه سرو غاتفری.
عنصری (از شعوری و فرهنگ خطی).
پری ندارد رنگ شکفتۀگل سرخ
پری ندارد بالای سرو غاتفری.
ازرقی (از جهانگیری و شعوری و آنندراج).
حسین غاتفری رخت برد سوی جحیم
امید منقطع از رحمت خدای رحیم.
سوزنی.
خدش به شمس باختری بر فسوس کرد
قدش به سرو غاتفری بر مفاخره.
سوزنی.
- ترب غاتفری، ترب یا تربچۀ سرخ:
بی تو همه حریفان بی ترب و ترّه اند
تو همچو ترب غاتفری زینت تره.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
سن، اسقف پاریس، وفات 656 میلادی ذکران دهم ژوئن
لغت نامه دهخدا
(لافْ فِ)
نام بخشی از ایزر، ولایت گرنبل. دارای 280 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(سِ رُ)
پزشک فرانسوی مولد ’برسی بری یر’ (1829-1910 میلادی)
لغت نامه دهخدا
خبر خوش نیست. ماخوذ از آیه 24 سوره 25 الفرقان: یوم یرون الملائکه لابشری یومئذ للمجرمین. (روزی که ببینند فرشتگان را نیست بشارتی در چنین روز برای گناهکاران. . بروز حشر که آواز لاتحف شنوند بگوش خاطر ایشان رسان که لابشری. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. لاتاری بنگرید به لاتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
کژتابی ابریشم تابی: با دیلمان به لاسگری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلانتری
تصویر کلانتری
عمل و شغل کلانتر: (ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین باو متعلق گشت)، مهتری بزرگی، شعبه ای از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود میباشد کمیساریا کمیسری. شعبه از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود می باشد، کمیسری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به غاتفر از مردم غاتفر، آنچه مربوط و متعلق به غاتفر است: سرو غاتفری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الندری
تصویر الندری
بارانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاادری
تصویر لاادری
((جمله فعلی، صیغه متکلم وحده))
نمی دانم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بخت آزمایی و قرعه کشی
فرهنگ فارسی معین
اداره ای است تابع سازمان نیروی انتظامی که حفظ نظم و قانون در بخشی از شهر را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانوری
تصویر جانوری
حیوانی
فرهنگ واژه فارسی سره