معنی لاسگری - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با لاسگری
لاسگری
- لاسگری
- کژتابی ابریشم تابی: با دیلمان به لاسگری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لاسگری
- لاسگری
- ابریشم تابی:
با دیلمان به لاسگری اشتلم کند
گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
پلاسگری
- پلاسگری
- بافتن پلاس:
با دیلمان پلاسگری اشتلم کند
گر داند ار نداند آن شوخروی شنگ.
سوزنی.
اما صحیح کلمه به لاسگری است در معنی ابریشم بافی. رجوع به لاسگری شود
لغت نامه دهخدا
لاسگر
- لاسگر
- ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
فرهنگ فارسی عمید
سازگری
- سازگری
- هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار