در خور آکندن، لایق آکندن، برای مثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
در خور آکندن، لایق آکندن، برای مِثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گلاندنبرای مثال با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۳)
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گُلاندَنبرای مثال با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۳)
جنبانیدن. حرکت دادن. افشاندن. تکان دادن: با دفتر اشعار بر خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند صد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان. (گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم) شعر و ریش سوم (در مصراع چهارم) شعر بوده است). پیش من چون که نجنبدت زبان هرگز خیره پیش ضعفا چون که همی لانی. ناصرخسرو. اینچنین دان نماز و شرح بدان ور نه برخیز و هرزه ریش ملان. سنائی. یک قصیده دویست جا خوانده پیش هر سفله ریش را لانده. سنائی. بهر آنکس که یک دو بیت بخواند ژاژ خائید و دم و ریش بلاند. سنائی. چون زمینی بارکش از هر کسی در محنتم چون درخت بارور از هر کسی در لاندنم. فخر جرجانی (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1282)
جنبانیدن. حرکت دادن. افشاندن. تکان دادن: با دفتر اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند صد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان. (گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم) شَعر و ریش سوم (در مصراع چهارم) شَعر بوده است). پیش من چون که نجنبدت زبان هرگز خیره پیش ضعفا چون که همی لانی. ناصرخسرو. اینچنین دان نماز و شرح بدان ور نه برخیز و هرزه ریش ملان. سنائی. یک قصیده دویست جا خوانده پیش هر سفله ریش را لانده. سنائی. بهر آنکس که یک دو بیت بخواند ژاژ خائید و دم و ریش بلاند. سنائی. چون زمینی بارکش از هر کسی در محنتم چون درخت بارور از هر کسی در لاندنم. فخر جرجانی (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1282)
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
تغاری بزرگ سفالین یا مسین دارای لبه ای کوتاه که به جهت خمیر کردن آرد یالباس شستن بکار برند و یا در آن آب ریزند: لانجین پیاله کن که لب یار نازک است. کاسه بزرگ
تغاری بزرگ سفالین یا مسین دارای لبه ای کوتاه که به جهت خمیر کردن آرد یالباس شستن بکار برند و یا در آن آب ریزند: لانجین پیاله کن که لب یار نازک است. کاسه بزرگ