جدول جو
جدول جو

معنی لاندن

لاندن
(خَ شُ دَ)
جنبانیدن. حرکت دادن. افشاندن. تکان دادن:
با دفتر اشعار بر خواجه شدم دی
من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند
صد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش
گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند.
طیان.
(گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم) شعر و ریش سوم (در مصراع چهارم) شعر بوده است).
پیش من چون که نجنبدت زبان هرگز
خیره پیش ضعفا چون که همی لانی.
ناصرخسرو.
اینچنین دان نماز و شرح بدان
ور نه برخیز و هرزه ریش ملان.
سنائی.
یک قصیده دویست جا خوانده
پیش هر سفله ریش را لانده.
سنائی.
بهر آنکس که یک دو بیت بخواند
ژاژ خائید و دم و ریش بلاند.
سنائی.
چون زمینی بارکش از هر کسی در محنتم
چون درخت بارور از هر کسی در لاندنم.
فخر جرجانی (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1282)
لغت نامه دهخدا