جدول جو
جدول جو

معنی لالکائی - جستجوی لغت در جدول جو

لالکائی
(لَ ئی ی)
ابوالقاسم هبه الله بن الحسن بن منصور رازی طبری. (منتهی الارب). رجوع به هبه الله... شود. سمعانی کنیۀ وی را ابومحمد آورده است و گوید از اهل بغداد است. رجوع به الانساب ورق 595 شود. او راست کتاب السنه. وفات به سال 418 هجری قمری (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
لالکائی
(لَ)
منسوب به لالکا. لالکافروش. کفش فروش. کفشگر. اسکاف. کفاش. کفش دوز. ارسی دوز. لالک دوز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لالایی
تصویر لالایی
آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل می خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لالکا
تصویر لالکا
کفش، پا افزار، برای مثال وآن را که بر آخور ده اسب تازی ست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو - ۱۱۵) کفشی که مردم روستایی به پا کنند، در علم زیست شناسی تاج خروس
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
منسوب به لکا، سرخی. رنگ سرخ. چه گل سرخ را لکا گویند. (برهان) :
ور تو حکیمی بیار صحبت معقول
زرد مکن پیش من رخان لکایی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
نیکلا لوئی دو، یکی از مشاهیر منجمین و ریاضی دانان فرانسوی، مولد رومینپی (1713-1762 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لالک. کفش. پای افزار. لالکه. (معجم الادباء ج 3 ص 196). للکا. معرب آن لالجه است. (معجم الادباء ج 1 ص 234) :
و آن را که بر آخور ده اسب تازیست
در پای برادرش لالکا نیست.
ناصرخسرو.
آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس
سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا.
سنائی.
بل تا کف پای تو ببوسیم
پندار که مهر لالکائیم.
سنائی.
مگر آن روستائی بود دلتنگ
به شهر آمد همی زد مطربی چنگ
خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت
ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت
سر مطرب شکست او چنگ بفکند
بروت روستائی پاک برکند.
عطار (اسرارنامه).
چو بیرون خرگه نهی لالکا
لهم باشد آن لالکا، لالکا.
(از صحاح الفرس).
، لالۀ گوش. رجوع به لالۀ گوش شود، تاج خروس. لالک:
تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس.
رودکی.
، مطلق تاج. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است از آستارا تا نور و از پانصد متر ارتفاع به بالا دیده شده است. (گاابا). رجوع به للک. لیلک. لک. لیلکی. للکی و کرات شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو)
منسوب به لولا، لولافروش. آنکه لولا فروشد
لغت نامه دهخدا
نام دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه واقع در 24 هزارگزی ساوه، دارای 341 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، از دیه های قم، (تاریخ قم ص 141)، از رستاق قاسان رستاق خوی به قم، (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آن جماعت مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). جمع واژۀ الّتی. آن زنان که. در اقرب الموارد بصورت ’اللاءی’ ضبط شده است. رجوع به همین کتاب ذیل ’لتی’ و نیز مادۀ اللاّتی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به القاء.
- الکتریسیتۀ القائی. رجوع به الکتریسیته شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری زرقان و 3هزارگزی شوسۀ شیراز به اصفهان، دامنه و معتدل و مالاریایی است و دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه سیوند تأمین میشود، محصول آنجاغلات و حبوبات و چغندر است و شغل مردم آنجا زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
از ایلات اطراف تهران، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، که در 39 هزارگزی شمال باختری اهواز، کنار راه شوسۀ اهواز به اندیمشک در ساحل رود کرخه قرار دارد. دشت و گرمسیر است و سکنۀ آن 350 تن شیعه هستند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه کرخه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. ساکنان آن از طایفۀ الحائی و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
زندگانی. عمر، جشن بسال تقاعد. (استینگاس ص 642)
لغت نامه دهخدا
سمت و شغل لالا یعنی لله و خادم و غلام
لغت نامه دهخدا
قسمی پارچه یا لباس (شاید مخصوص بندگان و غلامان) :
ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
ملۀ میلک و لالائی بیحدّ و شمار،
نظام قاری (دیوان البسه ص 15)،
قلمی گرچه بود خواجۀ ابیاریها
همچون لالائی بیقدر غلام است اینجا،
نظام قاری (دیوان البسه ص 39)
صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند مادران و داهان، لالا، آنچه از آواز خاص که خوانند خوابانیدن طفل شیرخوار را، آوازی نرم مادران و دایگان را برای خوابانیدن کودک، بجبجه، لای لای،
- امثال:
اگر لالائی میدانی چرا خوابت نمی برد
لغت نامه دهخدا
بالایی، رجوع به بالا و بالایی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْلاه)
ابن حسن بن منصور طبری رازی اللالکائی. ازحافظان حدیث و از فقهای شافعی. اهل طبرستان بود ولی در بغداد رحل اقامت افکند و در آخر عمر به دینور رفت و در همانجا به سال 418 وفات یافت. از آثار اوست: ’شرح السنه’ در دو مجلد و کتاب ’السنن’. کتاب اخیر شاید همان کتابی باشد که بروکلمن آن را ’حجج اصول اهل السنه و الجماعه’ نامیده است، ’اسماء رجال الصحیحین’ و ’کرامات اولیاء’. (از اعلام زرکلی چ 3 ج 9 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام شعبه ای از شعب معروف کتلونی به اندلس در قدیم. (الحلل السندسیه ج 2 ص 201)
لغت نامه دهخدا
نام دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه در 15 هزارگزی جنوب ساوه، دارای 475 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک
فرهنگ لغت هوشیار
پای افزار کفش: بل تاکف پای تو ببوسم انگار که مهر لالکاییم. (سنائی. مد. 191)، لاله گوش، تاج خروس لالک. یا لالکای خروس: تبر از بس که زد بدشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس. (رودکی لغ)، تاج اکلیل
فرهنگ لغت هوشیار
غلامی بندگی خدمتکاری: پیش یکران ضمیرش عقل را داغ بر رخ کش به لالایی فرست. (خاقانی. عبد. 576) توضیح در دیوان چا. سج. ص: 825 مولایی، تربیت بزرگزادگان، قسمی پارچه کم ارزش: قلمی گر چه بود خواجه ابیاریها همچو لالایی بیقدر غلامست اینجا. (نظام قاری 39 لغ) صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالکایی
تصویر لالکایی
منسوب به لالکا کفش دوز لالک دوز کفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوائی
تصویر لاهوائی
لا هوایی در فارسی نا هوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالکا
تصویر لالکا
((لَ))
کفش، پای افزار، لاله گوش، تاج، تاج خروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لالایی
تصویر لالایی
آوازی که مادران برای خواباندن کودک می خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لالایی
تصویر لالایی
غلامی، خدمتکاری، تربیت بزرگزادگان، نوعی پارچه کم ارزش
فرهنگ فارسی معین
از خاندان های مقیم در روستاهای ناندل دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی