جدول جو
جدول جو

معنی لاسکی - جستجوی لغت در جدول جو

لاسکی(سَ کی ی)
منسوب به لاسک که دهی است از توابع شفت فومن به گیلان
لغت نامه دهخدا
لاسکی(سَ کی / ی)
منسوب به لاسک و آن گمان برم نوعی از جامه باشد بمازندران. ابوعبداﷲ طاهر بن احمد... بدین نسبت مشهور است. (انساب سمعانی ورق 595). رجوع به فقرۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
لاسکی
بی سیم
تصویری از لاسکی
تصویر لاسکی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه سهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
نوعی ورزش به صورت سرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به لاک، از لاک،
به رنگ لاک، در شالهای کشمیر رنگی خاص است مقابل زمرّدی، ترمۀ لاکی، بقسمی ترمۀ سرخ روشن گویند:
پیچیده یکی لاکی میرانه بسربر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر،
سوزنی،
، به ذکر حال و ارادۀ محل دستار لاکی رنگ
لغت نامه دهخدا
نام کنونی شهر لامپساک واقع در آسیای صغیر (میزی) کنار هلس پنت، دارای سه هزار سکنه، رحوع به لانپساک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از طوایف ساکن آمل. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 36) ، یکی از شهرهای یونانی متعلق به آتن. (ایران باستان ص 1118)
لغت نامه دهخدا
که لاس زدن خوی دارد، آنکه لاس زند، آنکه به نظر ریبه در نامحرم نگاه کند، (در تداول عوام)، چشم چران، نظرباز، آنکه ملاعبه کند با خوبرویان، آنکه ملامسه کند با آنان، دست باز
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 75هزارگزی شمال باختری شوسف و 12هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان، کوهستانی و معتدل، دارای 99 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
درختی است عظیم به بزرگی گردکان، و برگ آن بسیار سبز و املس و مایل به تدویر و سیاه و ضخیم، و گل آن زرد طلائی، و غلاف آن به مقدار شبری و کوتاه تر و دانه های آن شبیه به باقلی و شیرین طعم. بهترین آن بستانی خشک آن است که مغز آن شیرین صادق الحلاوه است. و در تنکابن آن را کراث و در مازندران لارکی، و به عربی خرنوب (؟) خوانند (انجمن آرا، در جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام جانورکی است کوچک و خوش آواز. (برهان). ظاهراً سیره یا مرغ کوچک دیگری است و یا پرندۀ کوچکی که امروز سسک نامیده میشود. بعضی این را به معنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی از موسیقی گمان برده اند ولی من شاهدی برای آن نیافتم و بیت ذیل منوچهری ظاهراً منشاء این غلط و اشتباه است:
خول طنبوره تو گوئی زند و لاسکوی
از درختی به درختی شود و گوید آه.
لاسکوی در این شعر مثل طنبوره مفعول زدن نیست بلکه مبتدای جملۀ بعد است معطوف به خول و فاعل فعل شدن به معنی رفتن و نام مرغی است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آلت چوبین برای سریدن روی برف. پاچله، اسکیجه (قضای...) قضائی است در انتهای جنوب شرقی ولایت ادرنه، از طرف مشرق به کوملجنه و از سوی شمال بقضای اریدره و از سوی مغرب بولایت سالونیک و از جانب جنوب به بحرالجزائر محدود و محاط میباشد و پنج ناحیۀ ذیل را در بر دارد: صقارقیا، یصی اوران، چلبو، ینیجه، ینی کوی و در بین اینها ینیجه و ’قره صونیجه سی’ معروف و دارای اهمیت بسیار است. از نظر وسعت هم از مرکز قضا بزرگتر است و تجارت آن رونق دارد و مخصوصاً محصولات تنباکوی آن در کثرت و نفاست مشهور و معروف میباشد. قضای اسکیجه بسیار حاصل خیز و مساعد برای کشت و زرع است، حبوبات و محصولات متنوعۀ آن بحد وفور میرسد اما اصل منبع ثروت اهالی محصولات تنباکوست که بهترین نوع آن است و از همه تنباکوها که در ممالک عثمانیه بعمل می آید بهتر و مرغوبتر و جزو صادرات میباشدو در تمام آفاق شهرت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است از آستارا تا نور و از پانصد متر ارتفاع به بالا دیده شده است. (گاابا). رجوع به للک. لیلک. لک. لیلکی. للکی و کرات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام کرسی بخش در ماین. از ولایت ماین به فرانسه. دارای 1726 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 22 هزارگزی خاوری فومن و 13 هزارگزی خاوری شفت. دارای 838 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
عیب جوی مردم، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قدیم.
لغت نامه دهخدا
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کلافه آنکه عادت به لاس زدن دارد آنکه از ملاعبه خوشش آید: نبرد خاک از براش خبر لاسی و شیویی واهل ددر. (دهخدا. مجموعه اشعار. 68)
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک و خوش آواز (سیره یا سسک) : خول طنبوره توگویی زند و لاسکوی از درختی بدرختی شود و گوید آه. توضیح بعضی این کلمه را بمعنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی موسیقی گمان برده اند ولی شاهدی برای آن یافته نشد و ظاهرا بیت فوق از منوچهری منشا این اشتباه گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکی
تصویر لاکی
دارای رنگ سرخ
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
((سَ کَ))
پرنده ایست کوچک و خوش آواز
فرهنگ فارسی معین
با دست راست، راستی و درستی
فرهنگ گویش مازندرانی