مرکّب از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده، بیهوده. بیفائده. بیهده. ترهه. بی نفع. بی مزیتی. بی غنائی. بی خیر. - لاطائل گفتن، بیهوده گفتن. حرف مفت زدن. جفنگ گفتن. ، فرومایه. ناکس. - تطویل بلاطائل، پرگوئی بیهوده
مُرَکَّب اَز: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده، بیهوده. بیفائده. بیهده. ترهه. بی نفع. بی مزیتی. بی غنائی. بی خیر. - لاطائل گفتن، بیهوده گفتن. حرف مفت زدن. جفنگ گفتن. ، فرومایه. ناکس. - تطویل بلاطائل، پرگوئی بیهوده
مخفف لامحاله. ناچار. ناگزیر: تا دستگیر خلق بود خواجه لامحال او را بود خدا و خداوند دستگیر. منوچهری. رنج مبر تو که خود به خاک یکی روز پرّ کنندش بلامحال و محاله. ناصرخسرو. تا فرود آئی به آخر گرچه دیر بر در شهر نمیدی لامحال. ناصرخسرو
مخفف لامحاله. ناچار. ناگزیر: تا دستگیر خلق بود خواجه لامحال او را بود خدا و خداوند دستگیر. منوچهری. رنج مبر تو که خود به خاک یکی روز پُرّ کنندش بلامحال و محاله. ناصرخسرو. تا فرود آئی به آخر گرچه دیر بر در شهر نُمیدی لامحال. ناصرخسرو
مرکّب از: حرف لا و صیغۀ متکلم وحدۀ احصی، به معنی شمار نکنم. و اشارت است به حدیث نبوی ص: لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک، یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را: که خاصان در این ره فرس رانده اند بلا احصی از تک فرو مانده اند. سغدی. نی من کیم و ثنا کدام است لااحصی انبیا تمام است. سعدی
مُرَکَّب اَز: حرف لا و صیغۀ متکلم وحدۀ احصی، به معنی شمار نکنم. و اشارت است به حدیث نبوی ص: لااُحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک، یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را: که خاصان در این ره فرس رانده اند بلا احصی از تک فرو مانده اند. سغدی. نی من کیم و ثنا کدام است لااحصی انبیا تمام است. سعدی
در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً و بالجمله و القصه. (ناظم الاطباء). باری. مخلص. مخلص کلام. خلاصه. جان کلام. بهر جهت. بهرصورت. بالاخره. عاقبت. آخرالامر. قصه کوتاه. قصه کوته. الغرض. معالقصه. بالجمله. صاحب آنندراج گوید: چون از ادا کردن مطلبی عاجز شوند وخواهند که سخن را مختصر کنند لفظ الحاصل و حاصل کلام و سخن مختصر و سخن کوتاه و امثال آن را گویند و اینها گویا مرادف همند و ’فی الجمله’ نیز از این قبیل است - انتهی. الحاصل و نظایر آن تکیه کلام اند و در مقام تأنی و مختصر کردن کلام سابق و شروع به مطلب لاحق استعمال شوند. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 273 شود
در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً و بالجمله و القصه. (ناظم الاطباء). باری. مَخلَص. مخلص کلام. خلاصه. جان کلام. بهر جهت. بهرصورت. بالاخره. عاقبت. آخرالامر. قصه کوتاه. قصه کوته. الغرض. معالقصه. بالجمله. صاحب آنندراج گوید: چون از ادا کردن مطلبی عاجز شوند وخواهند که سخن را مختصر کنند لفظ الحاصل و حاصل کلام و سخن مختصر و سخن کوتاه و امثال آن را گویند و اینها گویا مرادف همند و ’فی الجمله’ نیز از این قبیل است - انتهی. الحاصل و نظایر آن تکیه کلام اند و در مقام تأنی و مختصر کردن کلام سابق و شروع به مطلب لاحق استعمال شوند. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 273 شود
شمار تنکنم نمی شمارم. توضیح اشاره بحدیث نبوی: لااحصی ثنا علیک انت کما اثنیت علی نفسک. (شمار نتوانم کرد صفات را بر تو تو آنی که خود وصف کردی ذات خود را) : که خاصان درین ره فرس رانده اند به لااحصی از تک فرو مانده اند. (سعدی. کلیات)
شمار تنکنم نمی شمارم. توضیح اشاره بحدیث نبوی: لااحصی ثنا علیک انت کما اثنیت علی نفسک. (شمار نتوانم کرد صفات را بر تو تو آنی که خود وصف کردی ذات خود را) : که خاصان درین ره فرس رانده اند به لااحصی از تک فرو مانده اند. (سعدی. کلیات)
رسیده (درقبض ترسید این کلمه رانویسند)، کلمه ای که در قبض رسید یا صورت حساب طبق شکل ضمیمه رسید مینوشتند و ذیل آن وصولیها را یاداشت میکردند. یاقبض (قبوض) الواصل. قبض (قبوض) وجوه یااجناس رسیده: مقرب الخاقان صاحب جمع خزانه باهره وجه برآورد را از قرار قبوض الواصل مهم سازی صاحب جمعان نماید
رسیده (درقبض ترسید این کلمه رانویسند)، کلمه ای که در قبض رسید یا صورت حساب طبق شکل ضمیمه رسید مینوشتند و ذیل آن وصولیها را یاداشت میکردند. یاقبض (قبوض) الواصل. قبض (قبوض) وجوه یااجناس رسیده: مقرب الخاقان صاحب جمع خزانه باهره وجه برآورد را از قرار قبوض الواصل مهم سازی صاحب جمعان نماید