جدول جو
جدول جو

معنی لاحاصل - جستجوی لغت در جدول جو

لاحاصل
(صِ)
بی حاصل. بی فایده. بی سود
لغت نامه دهخدا
لاحاصل
بی حاصل بی فایده بی سود
تصویری از لاحاصل
تصویر لاحاصل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماحصل
تصویر ماحصل
آنچه حاصل شده، آنچه به دست آمده، خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاطائل
تصویر لاطائل
بی فایده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاصل
تصویر الحاصل
کلمه ای که در اختصار کلام گفته یا نوشته می شود مانند بالجمله، القصه، باری و خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از با اصل
تصویر با اصل
اصل دار، شریف، اصیل، نجیب، آزاده نژاد، اصل دار، اصل پاک، استخوٰان دار، پاک سرشت، نژاده، پاک فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لااحصی
تصویر لااحصی
غیر قابل شمارش، عجز بنده در به جا آوردن ثنای خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرحاصل
تصویر پرحاصل
پربار، پربر، درخت یا زمین که حاصل بسیار بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
عناصر اربعه (آب و خاک و باد و آتش) :
یک دو شد از سه حرفش چاراصل و پنج شعبه
شش روز و هفت اختر نه قصر و هشت منظر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَلْ صِ)
کلمه ای که بدان قبضهای رسید آغاز میشد، الواصل بتوسط فلان. مبلغ یا مقدار فلان. (یادداشت مؤلف).
- قبض الواصل، قبض رسید، مرد توانا و زورمند، از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهسته رو. (منتهی الارب). بطی ٔ. (اقرب الموارد) ، گران زبان. (منتهی الارب). کندزبان. (از اقرب الموارد) ، سست خرد. ضعیف العقل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پُ صِ)
درخت، زمین پرحاصل، که بسیار بار آورد. که بسیار حاصل آورد. که بسیار بر دهد
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرکّب از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده، بیهوده. بیفائده. بیهده. ترهه. بی نفع. بی مزیتی. بی غنائی. بی خیر.
- لاطائل گفتن، بیهوده گفتن. حرف مفت زدن. جفنگ گفتن.
، فرومایه. ناکس.
- تطویل بلاطائل، پرگوئی بیهوده
لغت نامه دهخدا
(وُ تَ)
مخفف لامحاله. ناچار. ناگزیر:
تا دستگیر خلق بود خواجه لامحال
او را بود خدا و خداوند دستگیر.
منوچهری.
رنج مبر تو که خود به خاک یکی روز
پرّ کنندش بلامحال و محاله.
ناصرخسرو.
تا فرود آئی به آخر گرچه دیر
بر در شهر نمیدی لامحال.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مرکّب از: حرف لا و صیغۀ متکلم وحدۀ احصی، به معنی شمار نکنم. و اشارت است به حدیث نبوی ص: لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک، یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را:
که خاصان در این ره فرس رانده اند
بلا احصی از تک فرو مانده اند.
سغدی.
نی من کیم و ثنا کدام است
لااحصی انبیا تمام است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ کَ دَ)
در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً و بالجمله و القصه. (ناظم الاطباء). باری. مخلص. مخلص کلام. خلاصه. جان کلام. بهر جهت. بهرصورت. بالاخره. عاقبت. آخرالامر. قصه کوتاه. قصه کوته. الغرض. معالقصه. بالجمله. صاحب آنندراج گوید: چون از ادا کردن مطلبی عاجز شوند وخواهند که سخن را مختصر کنند لفظ الحاصل و حاصل کلام و سخن مختصر و سخن کوتاه و امثال آن را گویند و اینها گویا مرادف همند و ’فی الجمله’ نیز از این قبیل است - انتهی. الحاصل و نظایر آن تکیه کلام اند و در مقام تأنی و مختصر کردن کلام سابق و شروع به مطلب لاحق استعمال شوند. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 273 شود
لغت نامه دهخدا
(وَلْ صِ / وَ اَ صِ)
کلمه ای که در اختصار کلام استعمال میکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازاصل
تصویر ازاصل
ازبن از آغاز از ریشه هچ بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحال
تصویر الحال
اکنون همین دم ایمه اکنون هم اکنون همین دم حالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاحال
تصویر تاحال
تاکنون
فرهنگ لغت هوشیار
شمار تنکنم نمی شمارم. توضیح اشاره بحدیث نبوی: لااحصی ثنا علیک انت کما اثنیت علی نفسک. (شمار نتوانم کرد صفات را بر تو تو آنی که خود وصف کردی ذات خود را) : که خاصان درین ره فرس رانده اند به لااحصی از تک فرو مانده اند. (سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
بیهوده بیفایده بی نفع: از ترادف شواغل لاطایل دست فراهم داد، جمع لاطایلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطائل
تصویر لاطائل
بیهوده، بیفایده، بی نفع
فرهنگ لغت هوشیار
رسیده (درقبض ترسید این کلمه رانویسند)، کلمه ای که در قبض رسید یا صورت حساب طبق شکل ضمیمه رسید مینوشتند و ذیل آن وصولیها را یاداشت میکردند. یاقبض (قبوض) الواصل. قبض (قبوض) وجوه یااجناس رسیده: مقرب الخاقان صاحب جمع خزانه باهره وجه برآورد را از قرار قبوض الواصل مهم سازی صاحب جمعان نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با اصل
تصویر با اصل
ریشه دار اصیل اصل دار با اصالت با خانواده نجیب شریف مقابل بی اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با حاصل
تصویر با حاصل
آنچه فایده دهد آنچه محصول دهد نتیجه بخش مقابل بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا حاصل
تصویر لا حاصل
بی بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاصل
تصویر الحاصل
خلاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باحاصل
تصویر باحاصل
سود رسان سودمند
فرهنگ لغت هوشیار
از لامحاله بنگرید به لامحاله لا محاله رنج مکبر تو که خود بخاک یکی روز بر تو کنندش بلا محنال و محاله. (ناصرخسرو) ناچار، ناگزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطایل
تصویر لاطایل
((یِ))
بیهوده، بی فایده، بدون نفع، سخنان بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاصل
تصویر الحاصل
((اَ ص ِ))
باری، خلاصه، القصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لااقل
تصویر لااقل
دست کم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماحصل
تصویر ماحصل
دستاورد
فرهنگ واژه فارسی سره
پربار، پرثمر، سودآور، پرمحصول، حاصلخیز
متضاد: بی حاصل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی سود، بی فایده، بیهوده، مهمل، ناسودمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد