جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الحاصل

الحاصل

الحاصل
کلمه ای که در اختصار کلام گفته یا نوشته می شود مانند بالجمله، القصه، باری و خلاصه
الحاصل
فرهنگ فارسی عمید

الحاصل

الحاصل
در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً و بالجمله و القصه. (ناظم الاطباء). باری. مَخلَص. مخلص کلام. خلاصه. جان کلام. بهر جهت. بهرصورت. بالاخره. عاقبت. آخرالامر. قصه کوتاه. قصه کوته. الغرض. معالقصه. بالجمله. صاحب آنندراج گوید: چون از ادا کردن مطلبی عاجز شوند وخواهند که سخن را مختصر کنند لفظ الحاصل و حاصل کلام و سخن مختصر و سخن کوتاه و امثال آن را گویند و اینها گویا مرادف همند و ’فی الجمله’ نیز از این قبیل است - انتهی. الحاصل و نظایر آن تکیه کلام اند و در مقام تأنی و مختصر کردن کلام سابق و شروع به مطلب لاحق استعمال شوند. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 273 شود
لغت نامه دهخدا

الواصل

الواصل
رسیده (درقبض ترسید این کلمه رانویسند)، کلمه ای که در قبض رسید یا صورت حساب طبق شکل ضمیمه رسید مینوشتند و ذیل آن وصولیها را یاداشت میکردند. یاقبض (قبوض) الواصل. قبض (قبوض) وجوه یااجناس رسیده: مقرب الخاقان صاحب جمع خزانه باهره وجه برآورد را از قرار قبوض الواصل مهم سازی صاحب جمعان نماید
فرهنگ لغت هوشیار

الواصل

الواصل
کلمه ای که بدان قبضهای رسید آغاز میشد، الواصل بتوسط فلان. مبلغ یا مقدار فلان. (یادداشت مؤلف).
- قبض الواصل، قبض رسید، مرد توانا و زورمند، از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهسته رو. (منتهی الارب). بطی ٔ. (اقرب الموارد) ، گران زبان. (منتهی الارب). کندزبان. (از اقرب الموارد) ، سست خرد. ضعیف العقل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

والحاصل

والحاصل
کلمه ای که در اختصار کلام استعمال میکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا