جدول جو
جدول جو

معنی لاتح - جستجوی لغت در جدول جو

لاتح
(تِ)
لتاح. لتحه. مرد خردمند رسا در امور و زیرک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لاتح
خردمند، زیرک
تصویری از لاتح
تصویر لاتح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاتح
تصویر فاتح
(پسرانه)
پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، زینه، برای مثال دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی - ۴۵۴)، گردنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
گشاینده کشورها در جنگ، همراه با پیروز
فاتح شدن: پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامح
تصویر لامح
درخشنده، تابنده، فروغ دهنده، پرتوافکن، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایح
تصویر لایح
هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
درخشنده درخشنده تابان: و مخایل نجابت و تباشیرشهامت برجبین او لامح است. درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتاح
تصویر لتاح
چیر کار زیرک: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتب
تصویر لاتب
پای بر جا استوار، بر چفسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ زن، سوزان آتش سوزان، زهر سوزنده بشمشیر زننده، سوزنده جمع لوافح
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شده، جفت گشن، باد بارور کننده آنچه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیداکند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شده (ناقه و غیره) جمع لواقح
فرهنگ لغت هوشیار
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتی
تصویر لاتی
تهیدستی سخت فقر افلاس
فرهنگ لغت هوشیار
ون ونیتک وانیتار پیروز پیر وچگر پاتیاوند کشور گشا گشاینده گشاینده و گیرنده شهرها پیروز ظفریاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقح
تصویر لاقح
((قِ))
آن چه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لافح
تصویر لافح
((فِ))
به شمشیر زننده، سوزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، پایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامح
تصویر لامح
((مِ))
درخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایح
تصویر لایح
((یِ))
آشکار، پیداشونده، درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
((تِ))
گشاینده، تصرف کننده، پیروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
پیروزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
Victor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
vainqueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
vencedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
победитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
Sieger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
zwycięzca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
переможець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
vencedor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
vincitore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
overwinnaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
विजेता
دیکشنری فارسی به هندی