جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لامح

لامح

لامح
درخشنده درخشنده تابان: و مخایل نجابت و تباشیرشهامت برجبین او لامح است. درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار

لامح

لامح
درخشنده. (منتهی الارب) : و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت و انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود و در روا و رویّت ِ او لامح و لامع باشد هلاک کند. (سندبادنامه ص 79). و مخایل نجابت و تباشیر شهامت بر جبین اولامح است. (سندبادنامه ص 245)
لغت نامه دهخدا

لامه

لامه
دستمالی که روی دستار یا کلاه می بندند، لامک، برای مِثال پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر / بربسته یکی کزلک ترکی به کمر بر (سوزنی - ۳۳)
لامه
فرهنگ فارسی عمید