سیخ آهنی یا چوبی که گوشت را به آن بکشند و روی آتش کباب کنند، سیخ کباب، برای مثال تا سحر هر شب چنان چون می تپم / جوزۀ زنده تپد بر بابزن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
سیخ آهنی یا چوبی که گوشت را به آن بکشند و روی آتش کباب کنند، سیخ کباب، برای مِثال تا سحر هر شب چنان چون می تپم / جوزۀ زنده تپد بر بابزن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
نام جایی است. بعضی آن را قریه ای و بعض دیگر شهرکی دانسته اند. ابوبکر محمد بن ابراهیم بن صالح عقیلی اصفهانی فابزانی به آنجا منسوب است. (معجم البلدان). ظاهراً بخاطر این انتساب آن را قریه ای از قرای اصفهان شمرده اند. و بهرحال امروز جایی به این اسم در حوالی اصفهان نیست
نام جایی است. بعضی آن را قریه ای و بعض دیگر شهرکی دانسته اند. ابوبکر محمد بن ابراهیم بن صالح عقیلی اصفهانی فابزانی به آنجا منسوب است. (معجم البلدان). ظاهراً بخاطر این انتساب آن را قریه ای از قرای اصفهان شمرده اند. و بهرحال امروز جایی به این اسم در حوالی اصفهان نیست
لابه کردن: بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و ریم. سوزنی. ، لافیدن، سخنان زیاده از حد گفتن. خودستائی کردن، پرگوئی. هرزه گوئی. (برهان). رجوع به لائیدن و لاییدن شود
لابه کردن: بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و ریم. سوزنی. ، لافیدن، سخنان زیاده از حد گفتن. خودستائی کردن، پرگوئی. هرزه گوئی. (برهان). رجوع به لائیدن و لاییدن شود
گلاب پاش. گلابدان: گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان. ؟ (ازکلیله و دمنه). در قهقهه ز گریۀ دل چون گلابزن وز خرمی ز سوز جگر همچو مجمرم. سیدحسن غزنوی. هین ! که گذشت وقت گل سوی چمن نگاه کن راح نسیم صبح بین ابر گلابزن نگر. عطار (دیوان ص 306). و رجوع به گلابدان و گلاب پاش شود
گلاب پاش. گلابدان: گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان. ؟ (ازکلیله و دمنه). در قهقهه ز گریۀ دل چون گلابزن وز خرمی ز سوز جگر همچو مجمرم. سیدحسن غزنوی. هین ! که گذشت وقت گل سوی چمن نگاه کن راح نسیم صبح بین ابر گلابزن نگر. عطار (دیوان ص 306). و رجوع به گلابدان و گلاب پاش شود