- قیچی
- برشگر
معنی قیچی - جستجوی لغت در جدول جو
- قیچی
- آلتی که بوسیله آن پارچه و کاغذ و اشیا دیگر را ببرند
- قیچی ((قِ))
- ابزاری که به وسیله آن پارچه، کاغذ و اشیاء دیگر را می برند و دارای دو شاخه برنده است که از وسط به یکدیگر وصل شده اند، مقراض
- قیچی
- وسیله ای با دو تیغۀ دسته دار برای بریدن کاغذ، پارچه و مانند آن
قیچی زدن (کردن): چیزی را با قیچی برش دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی ایشه بخشی است در کردستان
نوعی زردآلوی خوش طعم و درشت، خشک کردۀ این نوع زردآلو
ترکی زینه دار، زینه پوش (زینه جنگ افزار) رئیس جبه خانه، جبه پوش سلاحدار مسلح
ترکی زینه دار، زینه پوش (زینه جنگ افزار)
تازیانه، شلاق، سوط
تگاوی
گرمازارد بچه تابستانی
قیسی بنگرید به قیسی یکی ازانواع زردالو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است: دانه قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید. چون با پوست بهم بکاری بروید. پس دانستم که صورت نیز در کارست. نماز نیز در باطن است، زردآلوی خشک شده و برگه زردالو که به نام کشته و برگه نیز نامیده می شود، شفتالوی خشک شده، زردالویی که خشک کنند و مغز بادام یا هسته زردالوآگین و حشواو کنند
نوعی از زرد آلو که خوش طعم است
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
درتازی نیامده چرکی پلشتی منسوب به قیح پلشتی
پارسی است کچک پکاوج غژک غجک از سازها
قیچی بنگرید به قیچی آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
رایگان، مفت
((چَ))
فرهنگ فارسی معین
غیچک. غچک. غجک. غژک، نوعی کمانچه، یکی از آلات موسیقی که کاسه کوچک و دسته بلند دارد و با آرشه نواخته می شود
تازیانه، شلاق
ترکی خفج راسن لبسان از گیاهان
گواچ
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
ناخن برا ناخنگیر
برش دادن قیچی زدن
موچینه
برش دادن با قیچی بریدن برش دادن
اردک دم دراز قیلوش از مرغابیان
شاخه بر
لتخار (گویش گیلکی)
کژ و مژ چپ اندر گیجی کج و معوج