قیچا. آلتی که بوسیلۀ آن پارچه، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین). مقراض. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقص. کازود. دوکارد: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابرۀ هزلش همیشه آسترم اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چیند) پنداشته اند، ولی این کلمه ترکی - مغولی است. (فرهنگ فارسی معین). - دم قیچی، خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. (فرهنگ فارسی معین)