جدول جو
جدول جو

معنی قیلان - جستجوی لغت در جدول جو

قیلان
تمر. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
قیلان
قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیلان
تصویر چیلان
(پسرانه)
عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
(دخترانه)
مهمانی، سور، چیلان، عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلان
تصویر هیلان
(دخترانه)
آشیانه، مکان آرامش (نگارش کردی: هلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیلان
تصویر چیلان
آلات و ادوات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل، کلید، کارد و چاقو
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
روان شدن آب، جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیلان
تصویر غیلان
غیلان ها، غول ها، جمع واژۀ غیلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
رشتۀ باریکی که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلان
تصویر میلان
مایل شدن، تمایل و گرایش به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
دهی از دهستان زهان است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 209 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
موقع صرف نهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
فرهنگ لغت هوشیار
خمش، اریبش، گرایش خمیدن خم شدن، برگردیدن منحرف شدن بیک سوشدن، رغبت کردن، خمیدگی، انحراف، رغبت، حب محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قولان
تصویر قولان
تازی گشته گور خر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را معین (رسم الخطی برای غلیان) می داند و پیوند میان این واژه و غلیان تازی نشان نمی دهد. غیاث آن را تصرف فارسیان ترکی دان از غلیان برابر با جوشش می داند زیرا که به گاه دم کشیدن آب در آن می جوشد نارگیله باکوزه نارگیل بک باکوزه گلی رسم الخطی غالب برای غلیان. یا قلیان چاق کردن، آماده کردن قلیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غول، دیوان یغامان جایی که گوسفند و گاو و غیره شب را در آن جا به سر برند شبگاه شوغا آغل، مغاکی در دشت یا در کوه
فرهنگ لغت هوشیار
سگ دندان رشته رشته نازک که از ابریشم بافند و آن را زه دامن و گریبان جامه و رشته تسبیح کنند: ز قیطان درو ریشه عشقش دواند برنگی که در چشم تارش نماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
فرانسوی تراز نامه ترازنامه تراز نامه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلان
تصویر خیلان
جمع خال، خجک ها، نشان ها دختر دریا پری دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
صورت ریز دارایی و بدهی شرکت ها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال مالی تهیه شود، ترازنامه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیلان
تصویر چیلان
خالص، پاک و بی غش، ناب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
((سَ یَ))
روان شدن آب، روانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
موقع صرف ناهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
((ق))
رشته باریک که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
((قَ))
وسیله ای برای دود کردن تنباکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چیلان
تصویر چیلان
قفل
فرهنگ واژه فارسی سره