جدول جو
جدول جو

معنی قچاق - جستجوی لغت در جدول جو

قچاق
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
فرهنگ لغت هوشیار
قچاق
((قُ چّ))
چاق، فربه، باقدرت، توانا
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پچاق
تصویر پچاق
کارد، چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباق
تصویر قباق
قاپوق، دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
قومی از تاتار که در قرن هفتم هجری مطیع چنگیز شدند، نام قدیم سربازان روس که کلاه پوست بزرگ و قبای بلند می پوشیدند، سرباز ایرانی که زیر نظر روس ها تعلیم داده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلچاق
تصویر قلچاق
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
فرهنگ فارسی عمید
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراق
تصویر قراق
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبچاق
تصویر قبچاق
ترکی نام دشتی است در ترکستان، بیباک
فرهنگ لغت هوشیار
دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد ترکی قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
سرباز سربازسوار فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاق
تصویر قلاق
ترکی جایی است در ترکستان ترکی گوش
فرهنگ لغت هوشیار
از مردم قفچا هر یک از افراد قوم قفچاق (قبچاق) قفچاقی: از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان. (سنائی. مصف. 315)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نچاق
تصویر نچاق
نجاق نجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچاق
تصویر قاچاق
خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قباق
تصویر قباق
((قَ))
قپاق. قپق. قبق. قاپوق، چوبی بلند و عظیم که در میان میدان ها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده به پای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
((قَ زّ))
نام قومی از تاتار، نام قدیم سربازان روس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
ابریشم فروش، علاقه بند، آن که کرم ابریشم را تربیت می کند
فرهنگ فارسی معین
خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاق
تصویر چاق
درشت، فربه، کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاق
تصویر چاق
فربه، تنومند، تلان، تندرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاق
تصویر قاق
مرد احمق و سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاق
تصویر چاق
فربه، تنومند، تندرست، سالم، صحت، سلامت
دماغش چاق است: سالم و تندرست است، کار و بارش خوب است
چاق چله: چاق و فربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاق
تصویر قاق
برکه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاق
تصویر قاق
گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده خورند، قدید، میوه خشک که هسته آن را درآورده بخشکانند، خشک، اسبی که در مسابقه عقب می ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاق
تصویر قاق
در قاب بازی، کسی که دست آخر و بعد از سایر بازیکنان باید بازی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاق
تصویر چاق
Plump, Chubby, Fat, Obese
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пухлый , толстый , тучный
دیکشنری فارسی به روسی
pummelig, dick, fettleibig
دیکشنری فارسی به آلمانی
повний , товстий , огрядний , пухкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
pulchny, gruby, otyły
دیکشنری فارسی به لهستانی
胖乎乎的 , 胖的 , 肥胖的 , 丰满的
دیکشنری فارسی به چینی