چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان دوانیده بپای قبق که رسند هم چنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حوالۀ حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را به تیر زند حلقه از او باشد و چوب قباق نیز مستعمل. (آنندراج). قاپق. قاپوق. قبق: نمی خورم زر وقف ارچه بسته شحنۀ چرخ ز بهر تیر فلاکت مرا به چوب قباق. ملافوقی یزدی (از آنندراج) قرع. (تحفۀ حکیم مؤمن). کدو