جدول جو
جدول جو

معنی قوشچی - جستجوی لغت در جدول جو

قوشچی
نگهبان قوش، میرشکار، بازدار
تصویری از قوشچی
تصویر قوشچی
فرهنگ فارسی عمید
قوشچی
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران، سکنۀ آن 88 تن، آب آن از رود خانه کرج، محصول آن غلات، بنشن، چغندر قند و صیفی و شغل اهالی آنجا زراعت است، در زمستان از ایل عرب میش مست در این ده ساکن هستند، تپه خرابه ای به نام جمشیدگلی وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 270 تن، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات، توتون، چغندر، بادام و کشمش، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه ارابه رو و دبستان وژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه شاهین دژ شهرستان مراغه، سکنۀآن 15 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام یکی از دههای بارفروش مازندران، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 159)
لغت نامه دهخدا
قوشچی
نگاهدار قوش، (ناظم الاطباء)، کسی که نگهبان پرندگان شکاری است، (فرهنگ نظام)، میرشکار، (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
قوشچی
ترکی باشه دار، میرشکار
تصویری از قوشچی
تصویر قوشچی
فرهنگ لغت هوشیار
قوشچی
از دهات واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قورچی
تصویر قورچی
سرباز مسلح
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 160 تن، آب آن از رود خانه قزل قلعه، محصول آن غلات، برنج، نخود، بزرک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان نجف آباد شهرستان بیجار، در 25000گزی خاور شهر بیجار و کنار شوسۀ بیجار به سنندج و در تپه ماهورواقع و سردسیر است، 270 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زارعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
امیر علی قوشچی، وی از بزرگان دربار سلطان محمد خدابنده اولجایتو بود و پس از آنکه محمد خدابنده خراسان را آرام کرد و عازم دارالملک تبریز شد، این امیرعلی قوشچی از جمله همراهان وی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 192 و 218 و تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال ص 308 و 321 شود
ملا علی قوشچی، ابن محمد سمرقندی. وی علاوه بر کتبی که از او ذکر شده است مترجم برهان الکفایۀ علی بکری نیز میباشد. رجوع به علاءالدین قوشچی و علی بکری (ابن محمد شریف...، شود
لغت نامه دهخدا
ابن امیر علی قوشچی (امیر شیخ...). وی از امرای سلطان ابوسعید بود. و ابوسعید در سال 730 هجری قمری وی را بهمراهی خواجه علاءالدین محمد، به خراستان فرستاد و حکومت خراسان را به دست امیر شیخ علی سپرد تا خرابی هائی را که بعد از قتل امیر چوپان در آن سرزمین بروز کرده بود ترمیم نماید. پس از مدتی امیر علی جعفر که برای مخالفت با محمدخان در اوجان، به خراسان رفته بود با جمعی از امرا و از جمله این امیر شیخ علی ملاقات کرده و آنان را با خود همراه ساخت. و این عده در شعبان سال 737 هجری قمری سلطانیه را تصرف کردند. ولی امیر شیخ علی بعداً به دست طغاتیمورخان به قتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 226). (از تاریخ مفصل ایران، مغول تألیف عباس اقبال ص 343 و 344)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران. واقع در 8هزارگزی باختر شهریار و یک هزارگزی راه شوسۀ فرعی علیشاه عوض به شهرآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل. دارای 124 تن سکنه میباشد. ترکی و فارسی زبانند. از قنات و رود کرج مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، صیفی، چغندر قند، بنشن، باغات میوه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد، سکنۀ آن 160 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ قَ)
علی بن محمد، ملقب به علاءالدین و معروف به ملاعلی قوشچی که گاهی او را فاضل قوشچی نیز گویند. از مشاهیر علمای عامه و محققان است. وی نخست در سمرقند اغلب علوم متداول را فراگرفت و سپس به کرمان رفت و پس از تکمیل تحصیلات علمی باز به سمرقند برگشت. سلطان او را به تکمیل رصدخانه ای که در سمرقند تأسیس کرده بود گماشت و او این امر مهم را با موفقیت به پایان رسانید و زیج آلغبیکی را که به زیج جدید معروف به ود و دیگران موفق به اتمام آن نشده بودند کامل گردانید و پس از فوت سلطان به تبریز کوچ کرد و مورد توجه اوزون حسن (873- 882 هجری قمری) که از حکام آق قویونلی بود قرار گرفت. مدتی نیز به مأموریت به استانبول رفت و رسالۀ محمدیه را در علم حساب به نام سلطان محمدخان ثانی عثمانی (855- 886 هجری قمری) نوشت و اخیراً به مدرسی مدرسه ایاصوفیه منصوب شد. از تألیفات اوست: 1- حاشیۀ شرح کشاف تفتازانی. 2- شرح تجرید خواجه، این کتاب بارها چاپ شده است. 3- العنقود الزواهر فی نظم الجواهر، در علم صرف. 4- محبوب الحمایل فی کشف المسایل. 5- هیأت فارسی، بارها با خلاصه الحساب شیخ بهایی یکجا چاپ شده است. وی به سال 789 هجری قمری در استانبول درگذشت و در جوار قبر ابوایوب انصاری به خاک سپرده شد. (قاموس الاعلام) (ریحانه الادب ج 3 ص 324)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
شغل و منصب قوشچی. نگهبانی قوشهای شکاری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مترس که در مزرعه ها جهت رمیدن وحوش و طیور گذارند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ظ، از: بیغ + آل، (از یادداشت مؤلف)، پیغال، (یادداشت مؤلف)، نیزه که به عربی رمح خوانند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (از اسدی)، نیزۀ کوتاه، (ناظم الاطباء) :
دریغ آن سر و تن روان یال اوی
هم آن تیر وآن تیغ و بیغال اوی،
(از فرهنگ اسدی)،
، پیکان، سنان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب، سکنۀ آن 1001 تن، آب آن از نهر، محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قوشچی، رجوع به قوشچی شود
لغت نامه دهخدا
شاه محمد، شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید، این مطلع او راست:
بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم
بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم،
(مجالس النفائس ص 167)
لغت نامه دهخدا
از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. (سنگلاخ). (آنندراج) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه. جبه پوش. (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. (آنندراج). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان) است از ریشه کر ’ترکش دار’. (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 میلادی ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ابونصر طبیب با سوء احوال بقتل آوردند. (نامۀ دانشوران)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ)
علی ابن محمد سمرقندی، معروف به ملاعلی قوشچی، و گاهی او را فاضل قوشچی نیز گویند. وی از مشاهیر علمای عامه و متکلم و ریاضی است. در سمرقند اغلب علوم متداوله را فراگرفت و هیئت و ریاضیات را از قاضی زادۀ رومی و الغبیگ بن شاهرخ بن امیر تیمور سلطان ماوراءالنهر که نسبت به فنون ریاضی میلی فراون داشت آموخت... و از کثرت تقربی که در نزد آن سلطان داشت بخطاب فرزندی مخاطب بود و او را بتکمیل رصدخانه ای که در سمرقند تأسیس کردگماشت. و قوشچی این وظیفه را انجام داد و زیج الغبیگی را که به زیج جدید معروف است بپایان رسانید. و پس از مرگ سلطان عازم حج شد و در تبریز مورد توجه اوزون حسن (873- 882 هجری قمری) از حکمرانان آق قویونلی قرار گرفت و از جانب وی برای عقد مصالحه بین او و سلطان محمدخان ثانی عثمانی (855- 886 هجری قمری). به اسلامبول رفت، و پس از انجام این کار به آذربایجان رفت و مجدداً به اسلامبول بازگشت و رسالۀ محمدیه را در علم حساب بنام سلطان محمدخان نوشت. سپس به مدرّسی مدرسه ایاصوفیا منصوب گشت. از تألیفات اوست: 1- حاشیۀ شرح کشاف تفتازانی. 2- شرح تجرید خواجه. 3- العنقود الزاهر فی نظم الجواهر، در علم صرف. 4- محبوب الحمائل فی کشف المسائل. 5- هیئت فارسی، که بارها با خلاصه الحساب شیخ بهائی در یک جا چاپ شده و از کتب درسی علم هیئت بوده. وفات او در سال 879 در اسلامبول بود و درجوار قبر ابوایوب انصاری مدفون گردید. (از ریحانه الادب ج 3 ص 324 از هدیه الاحباب ص 221 و لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج 5 ص 83 و قاموس الاعلام ج 4 ص 3197)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوچی
تصویر قوچی
ترکی زینه دار، زینه پوش (زینه جنگ افزار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشچی
تصویر گوشچی
گوشوان (مراقب) شنونده مستمع، خبر گیر جاسوس منهی، نگهبان پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورچی
تصویر قورچی
رییس اسلحه خانه
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی