جدول جو
جدول جو

معنی قوسنی - جستجوی لغت در جدول جو

قوسنی
سینی قهوه، سنی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسنی
تصویر وسنی
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسنی
تصویر سوسنی
کبودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی، برای مثال توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
(سی ی)
زمان دشوار. (منتهی الارب) (آنندراج). زمان صعب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 225 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون، شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قوس.
- روزهای قوسی، کوتاه ترین ایام در سال. (ناظم الاطباء).
- سرمای قوسی، نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود.
، هرچیز که به شکل و رنگ قوس قزح باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موضعی است به بلاد سرات. (منتهی الارب). شهری است در سرات. در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ نا)
زن سست کسل مند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زن غنودۀ پینکی رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و این مؤنث وسنان است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
ضره. زنی باشد که بر سر زن خواهند. (فرهنگ اسدی). هبو. هوو. دو زن که در خانه یک شوهر باشند. (آنندراج) : اضرار، باوسنی گشتن زن. (المصادر زوزنی). دو زن که یک شوهر داشته باشند هر یک مر دیگری را وسنی باشد، و به ضم هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند. بنانج. (یادداشت مؤلف). وشنی. (فرهنگ فارسی معین). گولانج. (یادداشت مؤلف) :
دوستانم همه مانندۀ وسنی شده اند
همه زآن است که با من نه درم ماند و نه زر.
عسجدی (از آنندراج).
از مراعات عدل تو برخاست
دشمنی از میانۀ وسنی.
فخری
لغت نامه دهخدا
(قَ سا)
شهرستانی است میان مصر و اسکندریه. (منتهی الارب). جزیره قوسنیا شهری است میان قاهره و اسکندریه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سو سَ)
ازایلات ساکن اطراف مهاباد. (جغرافیای سیاسی ص 109)
لغت نامه دهخدا
(سو سَ)
اسب کبود، هر شی ٔ که کبود و نیلی باشد. (غیاث) (آنندراج). رنگ کبودی که به سبزی زند. (یادداشت بخط مؤلف). برنگ گل سوسن. آسمانجونی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قنه است و آن را بارزد نامند، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شرابی است که آن را از آرد جو و آرد ارزن و غیره سازند و آن را بوزه گویند، خوردنش مستی آرد. (آنندراج) (برهان). مرزه. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
ذوالقوسین. نام شمشیر حسان بن حصن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
تثنیۀ قوس در حالت نصبی و جری. (منتهی الارب) : ثم دنا فتدلی. فکان قاب قوسین اءو اءدنی، یعنی دو کمان عربی یا بقدر دو گز. (منتهی الارب) (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو سَ)
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی:
رای موافق و نیت و اعتقاد او
ازروزگار توسن، برداشت توسنی.
منوچهری.
گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم.
خاقانی.
همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چو من شدم رام.
نظامی.
توسنی طبع چو رامت شود
سکۀ اخلاص به نامت شود.
نظامی.
رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
قومینی یونانی تازی گشته بوزه می از جو یا ارزن شرابی که از آرد جو و آرد ارزن و غیره سازند بوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسنی
تصویر قسنی
پارسی تازی گشته کاسنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسنی
تصویر قاسنی
بارزد قنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
معاندت و سرکشی و گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قومنی
تصویر قومنی
((مَ))
شرابی که از آرد جو و آرد ارزن و غیره سازند، بوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
سرکشی، نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسنی
تصویر وسنی
((وَ))
هوو
فرهنگ فارسی معین
هم شو، هوو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرکشی، عصیان، وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کبود و نیلی
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره، پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
داستان
فرهنگ گویش مازندرانی
هوو مناسبت همسر با همسران متعدد یک مرد نسبت به یکدیگر
فرهنگ گویش مازندرانی