معنی سوسنی
- سوسنی
- کبودرنگ
واژههای مرتبط با سوسنی
سوسنی
- سوسنی
- اسب کبود، هر شی ٔ که کبود و نیلی باشد. (غیاث) (آنندراج). رنگ کبودی که به سبزی زند. (یادداشت بخط مؤلف). برنگ گل سوسن. آسمانجونی. (یادداشت بخط مؤلف)
سوسنی
- سوسنی
- ازایلات ساکن اطراف مهاباد. (جغرافیای سیاسی ص 109)
سوسنی
- سوسنی
- کبود و نیلی
سوسنک
- سوسنک
- از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
توسنی
- توسنی
- معاندت و سرکشی و گردنکشی
سوزنی
- سوزنی
- پارچه ای از مخمل شال یا ترمه که سوزنکاری شده و گل و بته در آن به کار برده باشند. این نوع پارچه را در حمام زیر لباسها یا زیر سماور میگستردند
سوزنی
- سوزنی
- تکه پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشم دوزی یا گلابتون دوزی شده باشد و آن را زنان در رخت کن حمام زیر لباس های خود می گسترانند
توسنی
- توسنی
- سرکشی، نافرمانی
سوزنی
- سوزنی
- پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه که سوزن کاری شده باشد
