جدول جو
جدول جو

معنی توسنی

توسنی
سرکشی، نافرمانی، برای مثال توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۴)
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با توسنی

توسنی

توسنی
معاندت و سرکشی و گردنکشی. (ناظم الاطباء). سرکشی. عصیان. (حاشیۀ برهان چ معین). تندی. ناآرامی:
رای موافق و نیت و اعتقاد او
ازروزگار توسن، برداشت توسنی.
منوچهری.
گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم.
خاقانی.
همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چو من شدم رام.
نظامی.
توسنی طبع چو رامت شود
سکۀ اخلاص به نامت شود.
نظامی.
رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

توسری

توسری
ضربه ای که با دست بر سر کسی بزنند، کنایه از تحقیر، سرزنش تحقیرآمیز
توسری
فرهنگ فارسی عمید