جرعه. (سنگلاخ). غورت. جرعۀ نوشیدنی. - قورت دادن، فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است. (فرهنگ نظام). - قورت مال، لاف زن. (فرهنگ نظام). - امثال: دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت و نیمش باقی ه، بکسی که با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است گویند. (امثال و حکم دهخدا)
جرعه. (سنگلاخ). غورت. جرعۀ نوشیدنی. - قورت دادن، فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است. (فرهنگ نظام). - قورت مال، لاف زن. (فرهنگ نظام). - امثال: دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت و نیمش باقی ه، بکسی که با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است گویند. (امثال و حکم دهخدا)
توانستن، توانایی داشتن، توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن، توانایی، نیرو، سلطه، نفوذ فرمان قدرت داشتن: نیرو و توانایی داشتن قدرت کردن: قدرت و توانایی نشان دادن قدرت نمودن: قدرت و توانایی نشان دادن، قدرت کردن
توانستن، توانایی داشتن، توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن، توانایی، نیرو، سلطه، نفوذ فرمان قدرت داشتن: نیرو و توانایی داشتن قدرت کردن: قدرت و توانایی نشان دادن قدرت نمودن: قدرت و توانایی نشان دادن، قدرت کردن
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن صورت ذهنی: مقابل صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ذهنیه: مقابل صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر صورت کشیدن: صورت کردن صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن صورت ذهنی: مقابلِ صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ذهنیه: مقابلِ صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مِثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر صورت کشیدن: صورت کردن صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
نام رودی است که آبهای جبال آقداغ بزرگ و کوچک داخل آن میشود و به تنک حمام میرسد و از آنجا بسمت شمال در امتداد قلل کوه آهنگران (آسنگران) بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه سیر میکند تا به کوه بزنیان میرسد و از آن گذشته داخل رود شیروان میشود، (جغرافیای غرب ایران ص 135)
نام رودی است که آبهای جبال آقداغ بزرگ و کوچک داخل آن میشود و به تنک حمام میرسد و از آنجا بسمت شمال در امتداد قلل کوه آهنگران (آسنگران) بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه سیر میکند تا به کوه بزنیان میرسد و از آن گذشته داخل رود شیروان میشود، (جغرافیای غرب ایران ص 135)
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ترکی پینوک چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است