- قواس
- کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
معنی قواس - جستجوی لغت در جدول جو
- قواس
- کمانساز
- قواس ((قَ وّ))
- کمانگر، کمان ساز، کماندار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع قوس کمانها
قوس ها، تیرانداز ها، خمیدگی ها، کمان ها، جمع واژۀ قوس
سنجش، هم سنجی، فرا سنجی
نیروهای
پایداری
رنج سختی
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
کله پز
شیر از جانوران
قوه حافظه، قوه حفظ و ترتیب امور نداشتن
ترس، بیم، هراس
تبریزی از درختان
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز
حاسه ها، حاس ها، قوه های نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، جمع واژۀ حاسه
حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس
آنکه یا آنچه چیزی به آن قایم باشد، پایه، ستون، نظام
قائدها، جلوداران، پیشوایان، سرداران، فرماندهان سپاه، جمع واژۀ قائد
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
غلظت، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
پایداری، استحکام، صلابت، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
استوار، بزرگ نژاد بلند پایه: مرد، سنگ آب بهر سنگ آب بر، غوزه سیم از زیور ها
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
سخن چینی
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
غوته خور پاغوش خور پرآبی چاه و کاریز
کجی، هیکل ناموزون
راستی، عدل
بسیارگوی همه بسیارگوی کم دانند همه چون غول در بیابانند (سنائی) سرود گوی
خرگوش از جانوران، آوای خرگوش، زوزه گرگ گرگ زوزه کش
شبان گوسبنان، سبدساز
جاکش جافکش لنبان
جمع قابله، مانافان ماماها، جمع قوه، توانایی ها
بالای سر، بالای خود، میانه را