جدول جو
جدول جو

معنی قنوی - جستجوی لغت در جدول جو

قنوی
(قَ نَ وی ی)
نسبت است به قناه بمعنی نیزه. گروهی از محدثان به این نام مشهورند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قروی
تصویر قروی
ساکن قریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قونوی
تصویر قونوی
قونیوی، از مردم قونیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
معتقد به دو اصل و مبدا خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوع
تصویر قنوع
خواستن و سؤال کردن، راضی بودن به قسمت خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوت
تصویر قنوت
دعایی که در رکعت دوم نماز پس از حمد و سوره، با دست های رو به صورت خوانده می شود، خواندن دعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوع
تصویر قنوع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
ناامید شدن، ناامیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوی
تصویر منوی
نیت شده، قصد شده
فرهنگ فارسی عمید
(ثَوا)
سروپای شتر قمار، اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثنیا
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نَ وی ی)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل:
کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد
اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی.
سوزنی.
از ثنای توبسی بی خبر است
هم چنان چون ثنوی از توحید
سوزنی.
- ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد:
ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند
اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود
موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.
سوزنی.
رجوع به زندیق شود
لغت نامه دهخدا
ورزش، گوسبند دوشیدنی، خوشه، گله داشتن بی هنباز قناه قنات بنگرید به قناه
فرهنگ لغت هوشیار
قانع بنگرید به قانع قناعه بنگرید به قناعه و آز، خاکبوسی درخواست خاکسارانه قانع
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اثنان، منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاوی
تصویر قاوی
گیرنده، جای تهی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اقصی دور کرانه دور مونث اقصی. یا غایت قصوی. دورترین غایت مقصود نهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروی
تصویر قروی
از ریشه سریانی روستایی ده نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندی
تصویر قندی
غندی چون نان پارسی تازی گشته از: کند کندی کندواسپرک، می خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوج
تصویر قنوج
کنوج نام شهری است در هند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونوی
تصویر قونوی
منسوب به قونیه از مردم قونیه: صدر الدین قونوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوب
تصویر قنوب
جمع قنب، غنچه ها نیام های شکوفه خوررفت فرورفتن خور
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبرداری کردن، امساک در کلام، دعا بعد از قیام و قرائت در رکعت دوم نماز
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنود
تصویر قنود
قنوده برابر با کسی که در کار و گفتار دلیرگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
مایوس و ناامید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
((ثَ نَ یِّ))
منسوب به ثنویه. نک ثنویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
((قُ))
ناامیدی، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوت
تصویر قنوت
((قُ))
تواضع، فرمان برداری، قیام در نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوی
تصویر منوی
((مَ))
نیت کرده شده، قصد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوع
تصویر قنوع
((قَ))
قانع
فرهنگ فارسی معین