جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قنوع

قنوع

قنوع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده، قانِع
قنوع
فرهنگ فارسی عمید

قنوع

قنوع
قانع بنگرید به قانع قناعه بنگرید به قناعه و آز، خاکبوسی درخواست خاکسارانه قانع
فرهنگ لغت هوشیار

قنوع

قنوع
مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و پیش اهل خود آمدن، از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن، به بلندی برآمدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بلند شدن پستان گوسفند و نبودن تصوب در آن. (منتهی الارب) ، سؤال و تذلل کردن. (از اقرب الموارد) ، خواستن و خوارمندی و نیاز نمودن در سؤال، خورسند بودن بدانچه قسمت باشد. و این ازلغات اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا