- قنان (قُ)
بوی بغل. (منتهی الارب). گند بغل. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، آستین پیراهن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
معنی قنان - جستجوی لغت در جدول جو
- قنان (قَ)
کوهی است و در آن آبی است و گویند کوهی است در بالاترین قسمت نجد. (معجم البلدان). کوهی است. (منتهی الارب)
نام چاهی است. (معجم البلدان)
نام چاهی است. (معجم البلدان)
- قنان (قِ)
جمع واژۀ قنّه. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قنه شود
- قنان (قَ)
ابن متی کاتب یزید بن ابی سفیان والی شام و سپس کاتب معاویه بن ابی سفیان و بعد از او کاتب یزید بن معاویه بود و به روزگار خلافت یزید بمرد. (ابن الندیم)
نام پادشاهی است از پادشاهان روم، کان أخذ کل سفینه غصباً او هو هددبن بدد. (منتهی الارب) (آنندراج)
نام پادشاهی است از پادشاهان روم، کان أخذ کل سفینه غصباً او هو هددبن بدد. (منتهی الارب) (آنندراج)
- قنان
آستین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)
(قَ)
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قنان. (معجم البلدان). نسبت است به قنان بن سلمه بن وهب بن عبدالله بن ربیعه بن حرث بن کعب، بطنی از حرث بن کعب از مذحج. (لباب الانساب)
(قَ)
لغت نامه دهخدا
حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی، ملقب به ذوالغصه صد سال ریاست بنی حرث بن کعب را بعهده داشت. وی صاحب روز مشهوری است در میان اعراب که در آن جنگی میان بنی الحارث و بنی عامر در گرفت ودو طرف بسیار کشته دادند. (لباب الانساب) (المرصع)
شب، جامه جنت که بمعنی بهشت است جنت که بمعنی بهشت است سپر، ترس سپر، ترس
جمع آن، ضمیر اشاره برای اشخاص دور، ایشان، مقابل اینان: شراب لعل کش و روی مه جبینان بین، خلاف مذهب آنان جمال اینان بین، (حافظ)
