- قناص
- شکارگر قناس بنگرید به قناس
معنی قناص - جستجوی لغت در جدول جو
- قناص ((قَ نّ))
- صیاد، شکارچی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کولگی کج و کولگی
کاریز، کهریز
شیرینی فروش، شیرینی پز
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
کسی که در محافل قصه گویی می کند، داستان سرا، قصه گو
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
شکاری
بابونه از گیاهان، گزنه از گیاهان، لگام تنگ یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس بابونه
مانند آنچه داده باشی، بازستدن، کشنده یکی را کشتن، مجازات قاتل مطابق عمل مرتکب شده داستانسرا
مفردقنا یک نیزه نیزه، مهره پشت
آستین
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
پریشانی ناآرامی
بزکوهی ازجانوران
روسری، رخپوشه، زینه جنگ افزار پارچه ای که زنان سر خود را پوشانند روسری، جمع اقناع اقنعه
کجی، هیکل ناموزون
شکاری
چراغوارگان چرخ گواژ ستارگان پارسی تازی گشته کنار کناره
شیرینی فروش، شیرینی پز، شکر ریز
کلون کلندر
به حفره که در زیر زمین جهت جاری شدن آب حفر نمایند قنات گویند و بیشتر در قدیم معمول بوده
چنگال شیر، زه کمان
شکار، شکاری شکارگر
پر توان: شتر خر و جز ان
پناهجای، گریز گاه، جنبیدن، باز پس شدن، درنگ کردن، گریز گریختن، گریز: (شک نیست که طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه. 1317 ص 173)
سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل