جمع واژۀ قنبل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنبل شود، جمع واژۀ قنبله. رجوع به قنبل و قنبله شود، جمع واژۀ قنبله. (اقرب الموارد). رجوع به قنبله شود
جَمعِ واژۀ قَنبَل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنبل شود، جَمعِ واژۀ قَنبَله. رجوع به قنبل و قنبله شود، جَمعِ واژۀ قُنبُلَه. (اقرب الموارد). رجوع به قنبله شود
چنگال شیر، زه کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، برگ گرد درسر کشت چون ببار آوردن شروع کند. (منتهی الارب) (آنندراج). الورق المستدیر فی رؤوس الزرع اول مایثمر. (اقرب الموارد). و به این معنی بضم قاف نیز آمده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
چنگال شیر، زه کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، برگ گرد درسر کشت چون ببار آوردن شروع کند. (منتهی الارب) (آنندراج). الورق المستدیر فی رؤوس الزرع اول مایثمر. (اقرب الموارد). و به این معنی بضم قاف نیز آمده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
پرده و پوشش که بر بالای مقنعه پوشند. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که زن سر خود را بوسیلۀ آن پوشد و آن وسیعتر است از مقنع و مقنعه. (اقرب الموارد) : چو یوسف بر آیم بتخت قناعت درآویزم از چهره زرین قناعی. خاقانی. ، طبق از برگ خرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). که در آن طعام گذارند. ج، اقناع و اقنعه. (اقرب الموارد) ، پردۀ دل، سلاح و ساز. ج، قنع. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)
پرده و پوشش که بر بالای مقنعه پوشند. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که زن سر خود را بوسیلۀ آن پوشد و آن وسیعتر است از مقنع و مقنعه. (اقرب الموارد) : چو یوسف بر آیم بتخت قناعت درآویزم از چهره زرین قناعی. خاقانی. ، طبق از برگ خرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). که در آن طعام گذارند. ج، اقناع و اقنعه. (اقرب الموارد) ، پردۀ دل، سلاح و ساز. ج، قُنُع. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)
جمع واژۀ منبع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ذوالقرنین فرمود که سواد لشکرها گرد خضرای دارالملک دایره درآورند و حصار دهند، و مزارع را آتش زدن فرمود و منابع را آب بریدن اجازت داد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 159). از منابع عدل و مشارع فضل او در جویبار ملک و دولت او فیض امن و سلامت روان گردانید. (سندبادنامه ص 8). ادب سالک آن است که... نفس را... در مراتع و منابع حظوظ فرونگذارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 270). رجوع به منبع شود
جَمعِ واژۀ منبع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ذوالقرنین فرمود که سواد لشکرها گرد خضرای دارالملک دایره درآورند و حصار دهند، و مزارع را آتش زدن فرمود و منابع را آب بریدن اجازت داد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 159). از منابع عدل و مشارع فضل او در جویبار ملک و دولت او فیض امن و سلامت روان گردانید. (سندبادنامه ص 8). ادب سالک آن است که... نفس را... در مراتع و منابع حظوظ فرونگذارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 270). رجوع به منبع شود
جمع واژۀ قنزعه. رجوع به قنزعه شود، بلاها، بقایای گیاه نصی و کوهان شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، سخنان زشت و ناهنجار، مردم خرد و کوچک. (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ قُنزُعَه. رجوع به قنزعه شود، بلاها، بقایای گیاه نصی و کوهان شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، سخنان زشت و ناهنجار، مردم خرد و کوچک. (اقرب الموارد)