- قمچی
- تازیانه، شلاق، سوط
معنی قمچی - جستجوی لغت در جدول جو
- قمچی ((قَ مْ))
- تازیانه، شلاق
- قمچی
- تازیانه، شلاق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برشگر
ترکی پاردم
پرنده ای خاکی رنگ و کوچک تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده و نوک باریک، یاکریم، موسی کوتقی
محاسبه شده براساس گردش انتقالی ماه مثلاً سال قمری
ترکی زینه دار، زینه پوش (زینه جنگ افزار) رئیس جبه خانه، جبه پوش سلاحدار مسلح
ترکی زینه دار، زینه پوش (زینه جنگ افزار)
ماهی نازو تلخوم (گویش گیلکی از پرندگان) گرد غلنبه کلم گرد
گندمی گندمگون
آلتی که بوسیله آن پارچه و کاغذ و اشیا دیگر را ببرند
((قِ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری که به وسیله آن پارچه، کاغذ و اشیاء دیگر را می برند و دارای دو شاخه برنده است که از وسط به یکدیگر وصل شده اند، مقراض
وسیله ای با دو تیغۀ دسته دار برای بریدن کاغذ، پارچه و مانند آن
قیچی زدن (کردن): چیزی را با قیچی برش دادن
قیچی زدن (کردن): چیزی را با قیچی برش دادن
ترکی خفج راسن لبسان از گیاهان
اهل قم، از مردم قم