- قمله
- شپش
معنی قمله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
رسته، فراز، گزاره
پرستش سو، نمازسوی
کارگر
آملج
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)
همگی چیزی، همه، تماماً
آهنگ بر دشمن در جنگ
ناکسی
چادر کوتاه که بر خود پیچند، اندک بر خود پیچیدن جامه را
یورش، هجوم در جنگ،
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
در دستور زبان کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد، همه، همگی، همه، همگی، تماماً، خلاصه
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
جملۀ شرطیه: در نحو، جمله ای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد
جملۀ معترضه: جمله ای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود
قمارخانه، محلی که در آن قمار بازی می کنند
شال، دستار، عبا، چادری که به خود می پیچند
قلم مانند، در کشاورزی قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می برند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جساد
حامل ها، حمل کنندگان، میوده داران، جمع واژۀ حامل
درون چشم، سفیدی و سیاهی چشم، تمام چشم، میانۀ چیزی
درختی هندی به بزرگی درخت گردو، برگ هایش ریز و انبوه، میوه ای ترش مزه به اندازۀ آلو که دو نوع سیاه و زرد دارد
جهت خانۀ کعبه در شهر مکه که مسلمانان رو بدان نماز می خوانند، سمتی که هنگام گزاردن نماز به آن رو می کنند، کعبه، خانۀ کعبه
عامل، کارگر ساختمان. در فارسی به صورت مفرد استعمال می شود، کارکنان، کارگران
عملۀ طرب: مطربان، خوانندگان و نوازندگان
عملۀ طرب: مطربان، خوانندگان و نوازندگان
قاتل ها، کسانی که دیگران را بکشند، کشنده ها، جمع واژۀ قاتل
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
جمع قائل، گویندگان گفتار
جهتی که روی بدان آورند در نماز، کعبه شریف، سجده گاه، طریقه، روش
جمع قاتل
گیسوبند
کرم دندان
قلمه زدن نهاله زدن نهاله کاشتن آنچه بشکل قلم باشد، شاخه درخت که آن را در زمین فرو کنند تا ریشه بگیرد و نمو کند
منگیاگر گروباز
سربند انبان، برگزیده داراک سرکوهان، مگس شتر، سرنای