جدول جو
جدول جو

معنی عمله

عمله
عامل، کارگر ساختمان. در فارسی به صورت مفرد استعمال می شود، کارکنان، کارگران
عملۀ طرب: مطربان، خوانندگان و نوازندگان
تصویری از عمله
تصویر عمله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عمله

عمله

عمله
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
فرهنگ لغت هوشیار

عمله

عمله
کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده است. (از اقرب الموارد) ، هیئت کار کردن. (منتهی الارب). هیئت عمل. (از اقرب الموارد) ، بدی و فساد دلی. (منتهی الارب). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد) ، مزد کاری. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عُمله. رجوع به عُمله شود
لغت نامه دهخدا

عمله

عمله
مزد کارکن. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عِمله. رجوع به عِمله شود
لغت نامه دهخدا

عمله

عمله
نام جایگاهی است که در شعر نابغۀ ذبیانی آمده، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است. (ازمعجم البلدان). شهری است در شام. (از تاج العروس). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّه) ضبط شده است
لغت نامه دهخدا

عمله

عمله
عمله. جَمعِ واژۀ عامل. کارگران. رجوع به عامل شود: و او را (دیه قردین) قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این. (تاریخ قم ص 81).
- عملۀ خلوت، کنیزان و زنان حرم.
- عملۀ طبع، کارگران چاپخانه. (فرهنگ فارسی معین).
- عملۀ طرب، گروه مطربان و موسیقی دانان. (فرهنگ فارسی معین).
- عملۀ کشتی،جاشوان. ملاحان. (فرهنگ فارسی معین).
- عمله واکره، کارگران و کشاورزان. و در تداول فارسی بر کسانی اطلاق میشود که کارهای سخت و خشن و پست میکنند.
، در فارسی امروز، کلمه عمله بصورت مفرد بمعنی یک تن کارگر زیردست بنا، استعمال میشود. و خشت و آجر به بنا دادن و زمین حفر کردن و دیوار فرودآوردن و گِل ساختن و خاک بردن و ازین قبیل کارها در بنائی از وظایف اوست. و عمله غیر شاگرد بنا است چه شاگرد بنا بیش و کم از بنائی آگاهی دارد. این کلمه را گاهی به ’ها’ (عمله ها) و زمانی به ’ات’ (عملجات) جمع بندند و نظایر این کلمه که جمع عربی را مفردبکار برند در فارسی کمابیش هست همچون طلبه، تبعه و جز اینها.
- سرعمله، بزرگ کارگران و عمله ها
لغت نامه دهخدا

عمله

عمله
نام تیره ای است از بهمنی از شعبه لیراوی، از ایلات کوه گیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا

عمله

عمله
دغلی. ناراستی یا دزدی. (منتهی الارب). سرقت یا خیانت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا