جدول جو
جدول جو

معنی قمط - جستجوی لغت در جدول جو

قمط
(قُ مُ)
حبال المکاید. (اقرب الموارد). و این مجاز است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
قمط
(قِ)
رسن که بدان بند نی و پای گوسفند کشتنی را بندند. (منتهی الارب). هردی آن را بضم ضبط کرده است. (از اقرب الموارد) ، رسنی از لیف یا خوص که با آن شکافهای دیوار کوخ (اخصاص) را بندند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قمط
(رَ)
بستن هر دو دست وهر دو پای. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پای گوسفند بستن جهت کشتن است. (منتهی الارب) ، دست و پای اسیری را یکجا بستن است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، منقاد کردن مرغ، ماده را و گائیدن. (منتهی الارب) ، چشانیدن طعم چیزی را به کسی. (اقرب الموارد) ، به یک نسق در آوردن شتران و قطار کردن آنها را، گرفتن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمر
تصویر قمر
(دخترانه)
ماه، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمط
تصویر سمط
آنچه از گلوبند آویزان باشد، رشتۀ مروارید یا مهره، گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسط
تصویر قسط
یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند
عدل، داد
حصّه، نصیب، مقدار، میزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمط
تصویر نمط
طریقه، نوع، روش، رویه
نوعی فرش و گستردنی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمل
تصویر قمل
شپش، حشره ای ریز با زندگی انگل وار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماط
تصویر قماط
قنداق، قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود، پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمر
تصویر قمر
اجرام سماوی که بر گرد سیارات می گردند، ماه، پنجاه و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۵ آیه، اقتربت، کنایه از زن زیبا
قمر مصنوعی: ماهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قحط
تصویر قحط
خشک سالی، قحطی، نایابی خواربار، نایاب
قحط و غلا: خشک سالی، نایابی و گرانی خواربار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمطریر
تصویر قمطریر
شدید، سخت، دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسط
تصویر قسط
ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قسطس
فرهنگ فارسی عمید
(قَ طَ رَ)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، واقع در 7500گزی خاور حسن آباد سوگند و 6 هزارگزی جنوب آزاد ویس. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، دیم، لبنیات، انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ صَ)
فراهم آمدن و گرد گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فراهم آوردن و گرد کردن. لازم و متعدی استعمال شود. (اقرب الموارد) ، گائیدن جاریه را. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، بستن سر مشک را به بند سر مشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پر کردن مشک، گریختن است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ عَ)
دهی است از دهستان آختاچی حومه شهرستان مهاباد، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 22هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. موقع آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 718 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، چغندرقند و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ رِ)
دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 62هزارگزی باختر مهاباد و 5 هزارگزی باختر شوسۀ خانه به نقده. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 69 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ را)
مرد کوتاه قامت. (منتهی الارب). مرد کوتاه بالای سطبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
روز سخت و تاریک. (اقرب الموارد). یوم قمطریر، روز سخت. (منتهی الارب) :
بزم احبابت همه جنات عدن خالدین
روز اعدایت همه یوماً عبوساً قمطریر.
سلمان ساوجی.
، رجل قمطریر، مرد سخت و عبوس و ترشرو. (از اقرب الموارد) :
صبا از من بگو یار عبوساً قمطریرا را
نمی چسبی به دل ضایع مکن صمغ و کتیرا را.
، شر قمطریر، سخت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گنجه نامه دان، شکردان، کنده کنده که بر پای گناهکارنهند، کوته بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمطریر
تصویر قمطریر
سخت و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمطره
تصویر قمطره
فراهم آمدن، بستن مشک، تباه گشتن شیر، گادن نامه دان، بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمط
تصویر شمط
دیگ افزار، تابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمط
تصویر سمط
جامه پشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمط
تصویر خمط
تلخ، دار بی خار، میوه روفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمط
تصویر حمط
خراشیدن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمط
تصویر ثمط
گل آبکی، خاز نازک (خاز خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمط
تصویر رمط
آک نهادن، سر کوفت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمط
تصویر ذمط
نای بریده گلو بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمطره
تصویر قمطره
((قِ مَ رَ یا رِ))
صندوقی که در آن کتاب یا عطریات نگهدارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمطریر
تصویر قمطریر
((قَ طَ))
سخت، شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمطر
تصویر قمطر
((قِ مَ))
صندوقی که در آن کتاب را حفظ کنند، آوند شکر و نبات، چوبی که به شکل قید پای مجرمان را در آن بند کنند، مرد کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسط
تصویر قسط
مانده، باز پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قمر
تصویر قمر
ماه
فرهنگ واژه فارسی سره