جدول جو
جدول جو

معنی قمرباز - جستجوی لغت در جدول جو

قمرباز(پُ)
قمارباز:
نیک عیبی دارم و آن است عیبم کز خرد
نیستم لت خوارگیر و قمرباز وباده گیر.
سنائی.
رجوع به قماربازشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمرتاج
تصویر قمرتاج
(دخترانه)
قمر (عربی) + تاج (فارسی) تاج ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمرناز
تصویر قمرناز
(دخترانه)
قمر (عربی) + ناز (فارسی) آنکه چون ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چترباز
تصویر چترباز
کسی که با چتر نجات از هواپیما، بالگرد و امثال آن به زمین فرود می آید، سربازی که به وسیلۀ چتر نجات در خاک دشمن یا در میدان جنگ فرود می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمارباز
تصویر قمارباز
کسی که قمار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، مدت دراز، زمان پیشین، عهد قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
کسی که در بلندی روی ریسمان راه برود و بازی کند، ساروباز، بندباز، رسن باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظرباز
تصویر نظرباز
کسی که رغبت بسیار به دیدن چهرۀ زیبا رویان دارد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خُو زَ دَ / دِ)
ریسمان باز که بر چوب بلند سوار شود و بازی کند و بندباز و رسن باز و ساروباز نیز گفته اند، چه سارو رسنی است از لیف خرما، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ / دِ)
شجاع. دلیر. جنگجو: جوانی ببدرقه همراه ما شد سپرباز چرخ انداز. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ کُ تَ / تِ / نَ کُ تَ / تِ)
افسونگر. (آنندراج). ساحر و جادوگر و شعبده باز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
صیاد و شکارچی که با قوش شکار میکند، (ناظم الاطباء)، مرغ باز و فروشندۀ آن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غِ تَ / تِ)
قوی و توانا، (آنندراج)، تنومند و قوی و قادر و زورآور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نُ شِ)
سازندۀ کمربند و تنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ دَ / دِ)
فریب دهنده و گول زننده. (ناظم الاطباء). فریبنده و دغاباز. (آنندراج) ، متملق و چاپلوس. (ناظم الاطباء). چاپلوس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
خرما که نیم زیرین آن پخته و نیم دیگرش نارس باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
از شیر بازکرده، (یادداشت مؤلف) :
مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیرباز
کز یک گناه بازنگشتم به عمر سیر،
سوزنی،
- شیرباز کردن، فطام، از شیر باز کردن، (یادداشت مؤلف) :
پیرپروردایۀ لطف تو است آنکو نکرد
هیچ دانا را ز طفلی تا به پیری شیرباز،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
زن بدکار. فاحشه. (آنندراج). روسپی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ خوا / خا)
کسی که بوسیلۀ چتر نجات از هوا بزمین فرودآید. آن کس که با چتر نجات از درون بالن هوایی یا از درون هواپیما بزمین فرودآید. فرودآینده با چتر نجات از هوا بزمین. سربازی که بوسیلۀ چترنجات در خاک دشمن یا در مواضع جنگی دشمن فرودآید.
- هنگ چترباز. تیپ چترباز، عده ای از سربازانند که فن فرودآمدن با چتر نجات را می آموزند و در این کار ورزیده و ماهر شوند. رجوع به چتر نجات شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
چشم چران. آنکه عادت به نظر کردن خوبان دارد. آنکه دیدن روی های خوب دوست دارد. (یادداشت مؤلف) :
عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام.
حافظ.
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد.
حافظ.
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
و آنکس که درین شهر چو ما نیست کدام است.
حافظ.
گل رخسار ترا اینهمه عاشق بس نیست
که نظرباز دگر از عرق ایجاد کند.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیرساز
تصویر قیرساز
گژف ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمار باز
تصویر قمار باز
آنکه به قمار پردازد کسی که برد و باخت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قماربازی
تصویر قماربازی
منگیاگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپرباز
تصویر سپرباز
دلیر، جنگجو، شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمر باز
تصویر قمر باز
قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمارباز
تصویر قمارباز
منگیاگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرساز
تصویر کمرساز
تنگ اسب، سازنده کمربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظرباز
تصویر نظرباز
کسی که به نگریستن به چهره زیبارویان عادت دارد، شعبده باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چترباز
تصویر چترباز
کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید، سربازی که به وسیله چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید، طفیلی
فرهنگ فارسی معین
آس باز، شطار، قاب باز، گنجفه باز، مقامر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مارگیر
فرهنگ گویش مازندرانی