جدول جو
جدول جو

معنی قلیمیا - جستجوی لغت در جدول جو

قلیمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
تصویری از قلیمیا
تصویر قلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقلیمیا
تصویر اقلیمیا
(دخترانه)
اقلیما، نام دختر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
یونانی تازی شده جوش کوره ریم سیم وزر خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است: فضی (نقره ای) ذهبی (طلایی) نحاسی (مسی) معدنی (کانی)، یا اقلیمیای علمی. اقلیمیای مصنوعی که از نقره و مرقشیشا گیرند جوش کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیمیا
تصویر اقلیمیا
((اِ))
قلیمیا، خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است، فضی (نقره ای)، ذهبی (طلایی)، نحاسی (مسی)، معدنی (کانی)
فرهنگ فارسی معین
آنچه از گداختن طلا و نقره شبیه درد در ته ظرف می ماند یا مانند کف بالا می آید، برای مثال از این ریمن آید کرم؟ نی نیاید / ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی (خاقانی - ۴۱۹)، ریزۀ سیم و زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلیمیات
تصویر اقلیمیات
کشورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمیا
تصویر لیمیا
از علوم خفیه، علم طلسمات
فرهنگ فارسی عمید
تازی گشته دانش نیرنگ (نیرنگ طلسم) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست علم طلسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمیا
تصویر لیمیا
علم طلسمات، یکی از علوم خفیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلیما
تصویر اقلیما
(دخترانه)
نام دختر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیمیه
تصویر اقلیمیه
اکیانی (عدم تمرکز)
فرهنگ لغت هوشیار
از یونانی} اکسیا: {کلیسیاک کرساک کازه معبد ترسایان محل عبادت مسیحیان: (در کلیسابدلبری ترسا گفتم ای بدام تو در بند) (هاتف اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلیا
تصویر لیلیا
(دخترانه)
شب، هم ریشه با لیل عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیمیا
تصویر کیمیا
(دخترانه)
اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیمیا
تصویر کیمیا
شیمی
فرهنگ واژه فارسی سره
یونانی ک دانش نیرنگ (شعبده) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست علم شعبده
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست و آن عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آن چه مخالف عادت بود یا منع آن چه موافق عادت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیمی
تصویر کلیمی
پیرو حضرت موسی، یهودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
قلیه ها، پاره ها و تکه های گوشت، جمع واژۀ قلیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدمیا
تصویر قدمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده (افزونی یاء بر قدیم درست نیست) (با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال آن صحیح است) باستانی کهنه دیرینه کهن، سالدیده پیر. توضیح کلمه قدیمی... و امثال آن اگر با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال شود صحیح است مانند قدیمی بودن کتاب دلیل اهمیت آنست اما اگر با یاء الحاق و بمعنی وصف مطلق بکار رود مثل کتاب قدیمی - بمعنی کتاب کهنه - غلط است و بجای آن قدیم باید نوشته شود دوست قدیم کتاب قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیما
تصویر قدیما
از روزگار سابق از زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیعی
تصویر قلیعی
مرغ ابلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیمی
تصویر کلیمی
یهوتکان یهوتان یهودان یهودیان
فرهنگ لغت هوشیار
عملی است مشهور نزد اهل صنعت که بسبب امتزاج و روح و نفس، اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رسانند و در اصطلاح قدما ماده ای که بوسیله آن بتوان مس را تبدیل به زر کرد و آنرا اکسیر هم گفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمیا
تصویر ریمیا
یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدما است، علم شعبده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمیا
تصویر سیمیا
علم حروف، علم طلسم و جادو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
دیرینه، کهنه، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیمی
تصویر کلیمی
((کَ))
موسوی، پیرو حضرت موسی، یهودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیمیا
تصویر کیمیا
ماده ای که به عقیده قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند، مکر و حیله، عشق، عاشقی، هر چیز نادر و نایاب، دست نیافتنی، در تصوف نظر پیرو مرشد کامل
فرهنگ فارسی معین
در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که به وسیلۀ حروف و اسما می توان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ساخت، علم حروف، علم اسرار حروف، علم طلسم و جادو، علم مجسم ساختن چیزهای موهوم در نظر دیگران، چشم بندی
فرهنگ فارسی عمید
علمی که به وسیلۀ آن می توان چیزی را خلاف واقع و غیر از آنچه هست نمایش داد، نوعی شعبده
فرهنگ فارسی عمید