جدول جو
جدول جو

معنی قلیشه - جستجوی لغت در جدول جو

قلیشه
قاچ شده، قطعه ی باریک از هرچیز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود.
انواع کلیشه ها در سینما
1. کلیشه های شخصیتی:
- قهرمان بی نقص:
- شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد.
- آنتاگونیست شیطانی:
- شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد.
- زن قربانی:
- شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود.
- نابغه دیوانه:
- شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است.
2. کلیشه های داستانی:
- سفر قهرمان:
- داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد.
- عشق در نگاه اول:
- داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود.
- نقشه بزرگ سرقت:
- گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است.
3. کلیشه های سبکی:
- مونتاژ تمرین:
- صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد.
- پایان خوش:
- پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند.
- پرده بازگشت به گذشته:
- استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها.
مزایا و معایب کلیشه ها
مزایا:
- شناخت سریع شخصیت ها و داستان:
- کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند.
- انتظارات مشترک:
- ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
- ساختار قابل پیش بینی:
- ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند.
معایب:
- پیش بینی پذیری:
- استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند.
- نبود نوآوری:
- استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود.
- تعصب و تبعیض:
- برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند.
راه های اجتناب از کلیشه ها
1. نوآوری در شخصیت پردازی:
- ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند.
2. پیچیدگی داستانی:
- طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند.
3. تعامل واقع گرایانه:
- نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها.
4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی:
- توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز.
نتیجه گیری
کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
نوشته یا تصویری که برای چاپ روی چوب یا فلز حک کنند، کنایه از هر چیز تکراری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
غذایی که از گوشت، میگو و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه می شود، پاره و تکه گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(قَشَ)
طعامی است عرب را از شیر، دانۀ حنظل و مانند آن. (اقرب الموارد). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لی یَ)
گوشت بر تابه بریان کرده شده و به استعمال گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند. (غیاث اللغات از کشف و منتخب بحر الجواهر). ج، قلایا. (مهذب الاسماء). خورشی است که در آن گوشت هست و اقسامی دارد مثل قلیۀ اسفناج و قلیۀ آلوچه. (فرهنگ نظام). قطعه هایی از گوشت که سرخ کنند با پیاز و برخی از سبزیجات، طعامی است از گوشت و پیاز و کدو یا اسفناج یا بادنجان. (یادداشت مؤلف). در تداول امروز فارسیان این کلمه با تخفیف یاء بکار میرود:
قلیه کردم دوش و آوردم به پیش
تا بخوردند آن دو، مأکول نهنگ.
علی قرط.
روی زی محراب کی کردی اگر نه در بهشت
بر امید نان و دیگ قلیه و حلواستی.
ناصرخسرو.
از حلق چون گذشت شود یکسان
با نان خشک قلیه هارونی.
ناصرخسرو.
هر روز قلیه فرمودمی از کوک تا خواب من تمام شد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
کی خالی از مروت و فارغ ز مردمی
مردم ببوی قلیۀ همسایه در وثاق.
سعدی.
تا تو دربند قلیه و نانی
کی رسی در بهشت رحمانی.
اوحدی.
یکی از دیگری پرسید که قلیه را بقاف کنند یا بغین گفت قلیه نه بقاف کنند نه بغین قلیه به گوشت کنند. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 140).
وصف تتماج پر از قلیه چه شاید کردن
که به هربرگ نبشته ست هزاران اسرار.
بسحاق اطعمه.
- قلیۀ انتظار، کس را در قلیۀ انتظار گذاشتن است.
- قلیه پتی. رجوع به همین مدخل شود.
- قلیه سغدی، طعامی که از گوشت و چرب روده و تخم مرغ پزند. (ناظم الاطباء)..
- قلیه قورمه کردن کسی، کنایه از پاره پاره کردن او را.
- قلیه کردن یخ و امثال آن، بقطعات خرد شکستن در آب یا بشرابی دیگر.
ترکیب ها:
- قلیۀ اسفناج. قلیۀ بادنجان. قلیۀ کدو. قلیۀ ترش. قلیۀ برنج:
عقل عاجز شده از قلقلۀ قلیه برنج
گشته در کنه چنین لقمه بسر چون پرگار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(لَ)
اشعیا10:30، قریه ’دان’ نیست، بلکه قریۀ کوچکی است که در میان جنیم و عناتوث واقع و ولتر گمان دارد همان عیسویه است که به مسافت دو میل به شمال اورشلیم واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(کِ شِ)
در اصطلاح چاپ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشۀ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه یا فیلم را به روی آن کپیه می کنند، بعد زینک را ظاهر کرده به روی آن مرکب می مالند و از روی مرکب پودر مخصوصی می ریزند و در ظرفی مقداری اسیدنیتریک (تیزاب) رقیق ریخته، زینک را در توی آن قرارمی دهند تا اسید محل خالی از نوشتۀ زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک به طور برجسته ظاهر می گردد سپس آن را در روی تخته ای به بلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده می سازند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ صَ)
مصغر قلوص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلوص شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
موضعی است در طرف حجاز در سه میلی غضاض. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لی لَ)
مؤنث قلیل. (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لی لَ)
همه و جمله. اخذه بقلیلته، ای بجملته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ شَ)
کوتاهی و کوچکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام جزایری است که از آنجا آسمانجونی و ارغوانی می آورندو بگمان بعضی همان جزایر ’ایولیس’ و ’لسبوس’ و ’تندوس’ از جزایر آرخبیل هستند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لی یَ)
همه. (منتهی الارب). جماعت. (اقرب الموارد). گویند جأوا بقلیتهم، ای بجماعتهم و لم یدعوا ورائهم شیئاً. اکل الضبب بقلیته، ای بعظامه و جلده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بنائی است شبیه معبد ترسایان. (منتهی الارب). شبه الصومعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی سایرخش سای از سودن (حک) ورخش (عکس تصویر) تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آنرا بهنگام چاپ کردن کتاب مجله و غیره بکار برند. توضیح وقتی بخواهند خطی را عینا چاپ کنند اول عکس آنرا در روی فیلم یا شیشه حساس میگیرند سپس یک قطعه زینگ را حساس کرده و همان شیشه یا فیلم را بروی آن کپیه میکنند. بعد زینک را ظاهر کرده و بروی آن مرکب میمالند و از روی مرکب پودر مخصوصی میریزند و در ظرفی مقداری اسید نیتریک (تیزاب) رقیق ریخته زینک را در توی آن قرار میدهند و ظرف را تکان میدهند تا اسید محلی خالی از نوشته زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک بطور بر جسته ظاهر میگردد. سپس آنرا در روی تخته ای ببلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیله
تصویر قلیله
مونث قلیل و همه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریشه
تصویر قریشه
پنیرآب نرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند
فرهنگ لغت هوشیار
شته، لیسک حلزون، پروانه کوچکی است که رنگ روی بالهای قدامیش نقره یی و پشت آنها خاکستری است. غنج. این پروانه بشکل کرم کوچک زرد رنگی است که سرو قسمتی از سینه اش سیاه است و آفت درختان سیب و گوجه و آلو و گیلاس و ازگیی و هلو و زرد الو و گلابی میباشد و از برگ این درختان تغذیه مینماید و آنها را بکلی ضایع میکند و از بین میبرد. پس از آنکه رشد غنج کامل شد بصورت اجتماع پیله بسته و در داخل پیله تبدیل به شفیره میشود وپس از 2 تا 3 هفته شفیره تبدیل به پروانه میگردد. برای دفع این آفت باید مرتبا برگهای آفت زده را کندوله کرد و سوزانید. این آفت در اکثر نقاط ایران وجود دارد لیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
((کِ ش))
نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند، قالب، باسمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
((قَ یَ یا یِ))
پاره ای گوشت، قطعه ای گوشت، حبوبات و سبزی
فرهنگ فارسی معین
دیدن گوشت قلیه که به آب پخته باشد، بهتر بود که بی آب و هر چند که طعم قلیه خوشتر بیند، منفعتش بیشتر بود. اگر بیند که قلیه از گوشت گاو فربه خورد، دلیل که آن سال از ترس ایمن گردد. اگر قلیه از گوشت بزغاله بیند، منفعت آن کمتر بود. اگر بیند که قلیه از گوشت اسب خورد، دلیل است از پادشاه منفعت یابد. اگر بیند قلیه از گوشت ماهی خورد، دلیل است از سفر مال حاصل کند. محمد بن سیرین
اگر بیند قلیه از گوشت چهارپایانی خورد که گوشت آن حلال است، دلیل است مال حلال خورد. اگر از گوشت چهارپایانی بود که گوشت آن حرام است، دلیل بر مال حرام بود .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آواز مرغ تخم گذار
فرهنگ گویش مازندرانی
خورشتی از عدس، نخود، لوبیا، آرد، گوشت، رب انار، نمک، شکر، آب
فرهنگ گویش مازندرانی
قاچ هندوانه یا خربزه برش
فرهنگ گویش مازندرانی