- قلچاق
- قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
معنی قلچاق - جستجوی لغت در جدول جو
- قلچاق
- ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد پرزور و قوی پنجه
آن قسمت از زین اسب که از چوب ساخته می شود، چوب بندی زین اسب
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
درگیری ستیزه
ترکی نام دشتی است در ترکستان، بیباک
ترکی الش (گویش گیلکی) زورگو، زنباره، گردن کلفت گردن کلفتی زورگویی پرزور قوی نیرومند، زورگو
ترکی چوب زین بخشی از زین اسب که از چوب سازند چوب زین
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند
از مردم قفچا هر یک از افراد قوم قفچاق (قبچاق) قفچاقی: از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان. (سنائی. مصف. 315)
خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی
خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
قالپاق، صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
ترکی جایی است در ترکستان ترکی گوش