جدول جو
جدول جو

معنی قلپاق

قلپاق
قالپاق، صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی
تصویری از قلپاق
تصویر قلپاق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قلپاق

قلپاق

قلپاق
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند
فرهنگ لغت هوشیار

قلپاق

قلپاق
کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچۀ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج). قلپاق = قلپق، کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص 392) :
مرا محبت قلپاق دوز ماهی هست
از این نمد من درویش را کلاهی هست
برای زیب فراویزدوز قلپاقش
سواد دیدۀ من اطلس سیاهی هست.
سیفی (از بهار عجم و آنندراج).
و رجوع به قالپاق شود
لغت نامه دهخدا

قلچاق

قلچاق
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
قلچاق
فرهنگ فارسی عمید

قلتاق

قلتاق
آن قسمت از زین اسب که از چوب ساخته می شود، چوب بندی زین اسب
قلتاق
فرهنگ فارسی عمید

قالپاق

قالپاق
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند، کاسه ایست فلزی که معمولا از ورشو است و آن را در وسط چرخ اتومبیل روی مهره های وصل کننده چرخ ببدنه ماشین نصب کنند. یا دور قالپاق. نواریست معمولا از ورشو یا پلاستیک در حاشیه خارجی قالپاق نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار

قلچاق

قلچاق
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
فرهنگ لغت هوشیار

قالپاق

قالپاق
کاسه ای فلزی که در وسط چرخ اتومبیل روی مهره ها وصل می شود، کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند
قالپاق
فرهنگ فارسی معین