جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قلچماق

قلچماق

قلچماق
ترکی الش (گویش گیلکی) زورگو، زنباره، گردن کلفت گردن کلفتی زورگویی پرزور قوی نیرومند، زورگو
فرهنگ لغت هوشیار

قلچماق

قلچماق
مرد شهوت پرست و اوباش. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود که دارای بازوانی قوی و نیرومند باشد
لغت نامه دهخدا

قولچماق

قولچماق
مُرَکَّب اَز: ترکی قول، بازو + چماق، چوب گنده، رجوع به قلچماق شود
لغت نامه دهخدا

قلچاق

قلچاق
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
قلچاق
فرهنگ فارسی عمید

قلچاق

قلچاق
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
فرهنگ لغت هوشیار