- قله
- چکاد
معنی قله - جستجوی لغت در جدول جو
- قله
- بلندترین نقطه چیزی، در علم زمین شناسی سر کوه، سبو، کوزه، کوزۀ بزرگ یا کوچک
- قله
- بلندترین نقطه چیزی را گویند بلندترین نقطه چیزی
- قله
- سبوی بزرگ
- قله ((قُ لَّ))
- اسبی که رنگش به زردی مایل باشد
- قله ((قُ لُِ))
- بالاترین بخش کوه، بالای هر چیزی، جمع قلل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
گوسپند لاغر
خرما بن بلند کویک بلند
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی
مؤنث واژۀ بقل، سبزی، تره بار، دانه، میوه
بند، بندی که بر دست یا پا ببندند، از اشکال رمل
ستور بند، نهال نهاله (قلمه)
داستان
پرستش سو، نمازسوی
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
چشم چران، هرزه و ولگرد
خواری، گناهکاری
فرانسوی باز پخش، گامه (مرحله)، اسپ تازه دم
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
سبد و بمعنی گره ریسمان
ضعف، شکستگی
پاروی قایق رانی
وسیله ای که برای گرفتن حیوانات بکار میرود، دام، پایه نردبان هم گویند
دزدی، زنبیل و سبدی که طعام و جامه و بار مینماید در وی نهند، زن دندان ریخته، بیماری سل
آشی که آنرا شله زرد گویند قصاص
کم شدن، کم بودن، کمی
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخ رنگ
عطش شدید، تشنگی سخت، سختی تشنگی
کوی، محله، مجلس، محل اجتماع مردم، گروهی از مردم که در جایی فرود آیند
بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
قصاص، سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل
شله کردن: قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول
شله کردن: قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول