جدول جو
جدول جو

معنی قلمیا - جستجوی لغت در جدول جو

قلمیا
اقلیمیا است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لمیا
تصویر لمیا
(دخترانه)
زن سیاه و گندمگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، اشخار، شخار، شخیره، لخج، بلخچ، خشار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمیا
تصویر لمیا
آنکه در لبش سیاهی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
قلیه ها، پاره ها و تکه های گوشت، جمع واژۀ قلیه
فرهنگ فارسی عمید
بیونانی پرسیاوشان دارو است که به سریانی بطباطنامند، و آن عصی الراعی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یاسمین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلی. رجوع به قلی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
منسوب به قلم.
- بادنجان قلمی.
- شورۀ قلمی، شورۀ مانند قلم. (ناظم الاطباء).
- دماغ قلمی، باریک چون قلم.
، نوشته شده با قلم و تحریر شده. (ناظم الاطباء). خطی، مقابل چاپی.
- قلمی شدن و قلمی فرمودن، تحریر شدن و تحریر فرمودن. (از ناظم الاطباء).
، قلمکار. قسمی از برد که مخطط باشد به خطوط راست. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
که داد این قلمی را فراز بوقلمون
که نقشش آمده هردم ز مخفیی بظهور.
نظام قاری (دیوان ص 32).
ملاف با قلمی ای لباس آژیده
بروی کار چو افتاد بخیه ات یکسر.
نظام قاری (دیوان ص 15).
قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک
یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار.
نظام قاری (دیوان ص 15)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
فلاخن است و آن آلتی باشد شبانان را که بدان سنگ اندازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرهنگ اظفری قلما را در ترکی به معنی فلاخن نوشته. (حاشیۀ برهان چ معین از فرهنگ نظام). رجوع به قلماسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
فودنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِ لِ)
ناحیه ای است وسیع در کشور روم نزدیک طرسوس. (معجم البلدان). شهرستانی است به روم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
اقلیمیا و آن خلطی و دردی که بعد از گداختن طلا و نقره در خلاص میماند و سوختۀ فلزات دیگر را نیز گویند و بعضی ریزۀ زر و سیم را نیز گفته اند. (آنندراج). رجوع به اقلیمیا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلیّه. (آنندراج). رجوع به قلیه شود
لغت نامه دهخدا
فرستادۀ عجول از خداوند، یکی از لاویان است که با عزرا مراجعت نمود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوعی از راوند طیب الرایحه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلما
تصویر قلما
نادرست نویسی کلما فلاخن اندک
فرهنگ لغت هوشیار
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
فرهنگ لغت هوشیار
نایی نایگونه، کلکی، نوشته منسوب به قلم، نوشته محرر، باریک مانند قلم نازک: بینی قلمی آدمی قلمی است. دستی که نان را ستاند... انگشتهای کشیده و قلمی داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیمیا
تصویر قلیمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیا
تصویر قدمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
((قَ))
شخار، ماده ای که از اشنان گرفته می شود و از آن در صابون سازی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلمی
تصویر قلمی
((قَ لَ))
منسوب به قلم، نوشته، محرر، لاغر، نازک
فرهنگ فارسی معین