- قلمدوش
- سوار کردن بر شانه (دوش) یا قلمدوش سواری. سواری بر دوش کسی: قلمدوش سواریهایش (بهرام) بر گردن رفقا هنگامی که اتوبوس خراب می شد، . . همیشه ورد زبان پدر بود
معنی قلمدوش - جستجوی لغت در جدول جو
- قلمدوش
- سوار کردن بر شانه، غلندوش
- قلمدوش
- سوار بر دوش
قلمدوش کردن: کنایه از کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شانه سوار
کنایه از کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن
سوار کردن کسی را بر شانه (دوش) خود
قوطی کوچک درازی از جنس مقوا، چوب، پلاستیک یا فلز که در آن ابزار نوشتن را می گذارند
به حساب آورده، به شمارآورده، برآورد
قلمداد کردن: کنایه از به حساب آوردن، به شمار آوردن، برآورد کردن
قلمداد کردن: کنایه از به حساب آوردن، به شمار آوردن، برآورد کردن
کسی که با قلم کار کند، نویسنده، نقاش
کتف دوش منکب. یا غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوار کردن بچه را. او را بر یکی از دو دوش خود حمل کردن
نویسنده، نقاش
خامکدان آلتی استوانه گونه مرکب از دو قطعه: قطعه داخلی به شکل ناوکی است که در قطعه آن حقه مرکب: قلمهای نیی قیچی و قلمتراش و قط زن را جای دهند. قطعه خارجی به منزله غلاف قطعه داخلی است. قلمدان را از مقوا یا کاغدهای بهم فشرده سازند و غالبا جوانب بیرونی آن را با نقوش زیبا منقش سازند: بعد که بر سر گرو اسباب رفتیم معلوم است کتاب است و قلمدان عبا و قرآن
به حساب آورده
محسوب، به شمار
قلمدوش، سوار بر دوش
گستره
حوزۀ فرمانروایی، زمینه
یاوه، هرزه
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
ترکی هرزه، یاوه، یاوه گوی هرزه بیهوده یاوه نامعقول
ملک و مملکت و ولایت متصرف
بید مشک
Territory
território
территория
Gebiet
terytorium
територія
territorio
territoire
territorio
territorium
क्षेत्र